باز ای مه محرم پر شورسر زدی واندر دلم شراره زعا شوربرزدی
سختا که روی تومگراز سنگ کرده اند کاینک دوباره حلقه ی ماتم بدر زدی
تو آن نه ای مگر که بجای کفی زآب پیکان بحلق اصغر خونین جگرزدی
آن سر که چرخ روی بپایش همی نهاد برنوک نی نموده به هر رهگذرزدی
دستی که آستین ورا بوسه داد چرخ در قطع آن تو دامن همت کمر زدی
تو خود همان مهی که به پیشانی حسین با سنگ جورنقشه ی شق القمر زدی
توخود همان مهیکه بمیل تنی شریر درخیمه گاه آل پیمبرشرر زدی *
*-ص122-گلستان حسینی -گردآورنده رضا رضانورگیلانیرودسری- انتشارات آشنا-1389 قمری.
اوقات حزن شیعه ی اثنی عشر رسید گویاکه شاه تشنه بدشت خطر رسید
آفاق پر عزا شد ولرزید عرش حق در کربلا چوزاده ی خیر البشر رسید
زآواز طبل عشرت اعدا بکربلا هنگام رنج زینب خونین جگر رسید
لیلی زبی پناهی خود میزند بسر داند که وقت فرقت اوبر پسر رسید
پروانه وار، دور قد سرو اکبرش گردید وگفت شام وصالم بسر رسید
کلثوم از فراق اباالفضل نامدار با ناله گفت ، پیک اجل بی خبر رسید
شد نو عروس ازغم قاسم درالتهاب گفتا که وقت گریه ی شام وسحر رسید
صد آه از فسردگی خاطر رباب داند که ظلم حرمله در این سفر رسید *
*- ص 6-طوفان کربلا -انتشارات رجبی -گردا<رنده : سید خراسانی(سید حسین سجادی)
-------- فرا رسیدن ماه محرم ----------------
تا شاه تشنه لب بدیار بلا رسید افغان کودکان ززمین بر سما رسید
چون حر نامدار سر راه را گرفت شیون زاهل بیت بعرش علا رسید
زینب چنین بگفت زسوزدل آن زمان یامصطفی !حسین تو در کربلا رسید
ای شحنه النجف ، پدر باوقار من نور دوچشم تو بدو صد ابتلا رسید
عباس نامدار وعلمدار شاه دین سقای طفلهای حسین با نوا رسید
یا فا طمه ! عروس تو، لیلای خونجگر دراین زمین پر غم ماتم سرارسید
آندم بگفت ، مادر قاسم بصد فغان شد موسمی که پیک اجل از قفا رسید
در ناله شد رباب ،بگفتا کهای دریغ ! بر گشت روز گار ، زمان قضا رسید
پس شاه کربلا بجوانان با وفا فرمود : حکم گفته ی قالوا بلی رسید
یارب توشاهدی که مطیعم بامر تو گر پیکرم به تیروسنان از جفا رسید
برمن ببخش جرم فقیهی بروزحشر سلطانی اشکبار زشرح عزا رسید*
*-ص 7 طوفان کربلا -انتشارات رجبی -گردآورنده سید خراسانی (سید حسین سجادی)
منتظران چشم براه تواند شائق طرفی زنگاه تواند
جاکه همه برخی جان توایم تاکی وتا چند کشیم انتظار
عمر دراین غصه بپایان رسید بر لب ما منتظران جان رسید
ظلم وستم توده ی غبرا گرفت روی زمین زندقه یکجا گرفت
العجل ای گوهر بحروجود العجل ای خسرو اقلیم وجود
العجل ای داور گردون غلام العجل ای خلق جهان را ،امام
ای دل ، هرزنده دلی سوی تو آینه ی روی نبی ، روی تو
سلسله ی اهل صفا ف موی تو رونق گلزارجهان ، بویتو
کاردگربرهمه سخت است ، سخت پرده برانداز ،که وقت است ، وقت
ماکه همه روی بسوی توایم منتظردیدن روی توایم
دفترعشق تو زبر، خوانده ایم اسب به میدان وفا رانده ایم
دیده براه تو، بسی دوخته ایم با غم تو سوخته وساخته ایم *
*-سرودهای امام مهدی -انتشارات قلم -قم-صص 30-31-گردآورنده :حسن حقجو
مژده مژده یاران عید بی نظیر است روز خوردن می ، ازخم غدیراست
شد زخالق یکتا مرتضی علی مولا، چشم همه روشن ، چشم همه روشن
جبرئیل آمد در نزد پیمبر گفتا که علی را کن بر همه سرور
وارث نبی حیدر،شد به مسلمین رهبر چشم همه روشن چشم همه روشن
خاتم النبیین شد ، بر روی منبر با همه بگفتا ، حکم حی داور
شد معرف مولا، زامر خالق یکتا چشم همه روشن ، چشم همه روشن
بخن لک از خلق ، برروی سما شد چون رهبر اسلام ،حجت خدا شد
دوستان همه خرم ،دشمنان فرو در غم چشم همه روشن ، چشم همه روشن
(کربلایی ) امشب دروجد وسروراست چون نور یدالله ، روی دست نور است
شد علی ، ولی الله ،وارث رسول الله چشم همه روشن چشم همه روشن*
*-صص 66-67-شکوفه های غم از نادعلای کربلایی(مداح اهل بیت وپدر شهیدین کربلایی
موسسه مطبوعاتی خزر-تهران
باز از سپهر دانش ، سرزد مهی دل آرا کاندر بسیط بینش ، شاهست وفرد ویکتا
از برج دین دهم مه ،مرآت حق تعالی درملک دین دهم شه،سلطان ملک بطحا
سرچشمه ی نقاوت ،عاشر امام هادی -----------
چون صبح نیمه آمد ، ذیحجه را پدیدار ماهی شد آشکارا، از برج آل اطهار
یوسف نبود که بیند شاه ، آمده به بازار ورنه یقین بد اورا،از جان ودل خریدار-----------------کو را بدی بمحنت، ناصر امام هادی ---------------
طالع شد از سمانه ، نوری زطور طه ها کز او یکی تجلی ،درطورشد بموسا
با با رقات موسی، با معجزات عیسی آمد شهی که سازد ، زنده دم مسیحا----------------------------از لحن با ملاحت ف صادرامام هادی------------
سر از سرادق دین ،زد کوکب ولایت از پرده رخ فروزان ، شد نیر هدایت
یعنی دهم امام و، عاشر شه وصایت آن داستان شیران ، توصیف از او کفایت---------------------سیر از پی اطاعت ، حاضر امام هادی-----------
آمد مهی که ظاهر ، ازآسمان زهراست آمد شهی که سبط ،تاسع زشاه بطحاست
آمد ولی امری ، کزدودمان طاهاست آمد یگانه شاهی ، کایات حق تعالی است-----------------------آمد مه هدایت ، ظاهر امام هادی----------
آمد شهی که از حق ، بر انس وجان امام است بر جن وانس شاهست ،سردسته ی عظام است
مشکواه پرضیا است ، مصباح خاص وعام است با آنکه مدفن او ، خود کعبه ی انام است-------------بودی به هر مشقت ف صابر امام هادی----------
آمد شهی که اورا ، باب السرا مکانش دادند بعد هجرت ، از شهر وخانمانش
دیدش یک از محبان فآن خواری زمانش از حا غربت او ترگشت دیدگانش------------------------بر او نمودحکمت ، ظاهرامام هادی----------
فرمود گر به ظاهر، ماراچنین مکان است لیکن بباطن امر،مارا مکان جنان است
آنسو نگر که بینی،همواره گلستان است مارا مقام برتر ، زاین دشت وبوستان است---------------------کردش زراه رافت ، باصرامام هادی ------------
رورا چو کردآنسو ، دید ازجنان نکوتر باغیست پرزاشجار، راغیست پر صنوبر
دشتی پر ازریاحین، صحنیست خوش معطر پر سوسن است سنبل ، پر لاله است واحمر-------------------بنشسته با شهامت ، ناظرامام هادی-----
یارب بحق زهرا ،هم حرمت پیمبر به عز وجاه حیدر،حق شبیر وشبر
حق علی هادی ، از حاضرین محضر عفوگناه فرما ُ، بگذرزجرم (آذر)-------------------------کاو راست از خطیئت ، ساتر امام هادی------- *
*-دیوان آذر جلد 1 صص 131 -133-چاپ سوم -1348 شمسی- انتشارات اسلامیه
باز از سپهر دانش ، سرزد مهی دل آرا کاندر بسیط بینش ، شاهست وفرد ویکتا
از برج دین دهم مه ،مرآت حق تعالی درملک دین دهم شه،سلطان ملک بطحا
سرچشمه ی نقاوت ،عاشر امام هادی -----------
چون صبح نیمه آمد ، ذیحجه را پدیدار ماهی شد آشکارا، از برج آل اطهار
یوسف نبود که بیند شاه ، آمده به بازار ورنه یقین بد اورا،از جان ودل خریدار-----------------کو را بدی بمحنت، ناصر امام هادی ---------------
طالع شد از سمانه ، نوری زطور طه ها کز او یکی تجلی ،درطورشد بموسا
با با رقات موسی، با معجزات عیسی آمد شهی که سازد ، زنده دم مسیحا----------------------------از لحن با ملاحت ف صادرامام هادی------------
سر از سرادق دین ،زد کوکب ولایت از پرده رخ فروزان ، شد نیر هدایت
یعنی دهم امام و، عاشر شه وصایت آن داستان شیران ، توصیف از او کفایت---------------------سیر از پی اطاعت ، حاضر امام هادی-----------
آمد مهی که ظاهر ، ازآسمان زهراست آمد شهی که سبط ،تاسع زشاه بطحاست
آمد ولی امری ، کزدودمان طاهاست آمد یگانه شاهی ، کایات حق تعالی است-----------------------آمد مه هدایت ، ظاهر امام هادی----------
آمد شهی که از حق ، بر انس وجان امام است بر جن وانس شاهست ،سردسته ی عظام است
مشکواه پرضیا است ، مصباح خاص وعام است با آنکه مدفن او ، خود کعبه ی انام است-------------بودی به هر مشقت ف صابر امام هادی----------
آمد شهی که اورا ، باب السرا مکانش دادند بعد هجرت ، از شهر وخانمانش
دیدش یک از محبان فآن خواری زمانش از حا غربت او ترگشت دیدگانش------------------------بر او نمودحکمت ، ظاهرامام هادی----------
فرمود گر به ظاهر، ماراچنین مکان است لیکن بباطن امر،مارا مکان جنان است
آنسو نگر که بینی،همواره گلستان است مارا مقام برتر ، زاین دشت وبوستان است---------------------کردش زراه رافت ، باصرامام هادی ------------
رورا چو کردآنسو ، دید ازجنان نکوتر باغیست پرزاشجار، راغیست پر صنوبر
دشتی پر ازریاحین، صحنیست خوش معطر پر سوسن است سنبل ، پر لاله است واحمر-------------------بنشسته با شهامت ، ناظرامام هادی-----
یارب بحق زهرا ،هم حرمت پیمبر به عز وجاه حیدر،حق شبیر وشبر
حق علی هادی ، از حاضرین محضر عفوگناه فرما ُ، بگذرزجرم (آذر)-------------------------کاو راست از خطیئت ، ساتر امام هادی------- *
*-دیوان آذر جلد 1 صص 131 -133-چاپ سوم -1348 شمسی- انتشارات اسلامیه
آسمان خواهد که امشب بازمین ساغرزند از کف ساقی شراب صاف وجان پرور زند
ساقی گلچهره امشب جلوه ی دیگرکند مطرب خوش نغمه امشب پرده ی دیگر زند
ماه امشب خوش نشسته درمیان اختران گاه نوشدباده گاهی بوسه براخترزند
این همه زیور به خود بسته است امشب آسمان تامگر جامی زدست ساقی کوثرزند
آسمان راگفتم اینبزم نشاط از چیست ؟گفت: چونکه فردا آفتاب ازبرج خاور سر زند
من درآن بزمی کنم خدمت که شاه اولیا مصطفی، تاج ولایت بر سر حیدر زند
در(غدیرخم)چودریا، خلق خیزدموج موج کشتی (لولاک)چون آنجارسد لنگر زند
برجهاز اشتران خواند ((محمد)) خطبه ای خطبه ای کاندر حلاوت ، طعنه بر شکر زند
کاین علی باشد ولی الله باید ، بعد من برسریر دین نشیند ، برسرش افسر زند
هرکه من مولای اویم ، بعد من مولاش اوست مرد حق باید قدم درراه این رهبر زند
من همان شهرم که باشد چون علی آن را دری ره به شهرعلم یابد، هرکه براین در ،زند
نیست اورنگ خلافت ، جز سزاوار علی پیش سلطان لاف شاهی گو، گدا کمترزند
بنده ی دربارشاهی باش ، کزقدروجلال ناز برخاقان فروشد، طعنه بر قیصر زند
پرچم شاه ولایت بین که درهر بامداد خنده ها بر پرچم دارا واسکندر زند
طبع شعر من کجاومدح شاه اولیا طایر اندیشه آنجاکی؟تواند پرزند *
*-دکتر قاسم رسا-به نقل از بوستان حسینی صص 67-68-آراسته ی رضامعصومی-چاپ انتشارات گلی
مژده مژده یاران عید بی نظیر است روز خوردن می ، ازخم غدیراست
شد زخالق یکتا مرتضی علی مولا، چشم همه روشن ، چشم همه روشن
جبرئیل آمد در نزد پیمبر گفتا که علی را کن بر همه سرور
وارث نبی حیدر،شد به مسلمین رهبر چشم همه روشن چشم همه روشن
خاتم النبیین شد ، بر روی منبر با همه بگفتا ، حکم حی داور
شد معرف مولا، زامر خالق یکتا چشم همه روشن ، چشم همه روشن
بخن لک از خلق ، برروی سما شد چون رهبر اسلام ،حجت خدا شد
دوستان همه خرم ،دشمنان فرو در غم چشم همه روشن ، چشم همه روشن
(کربلایی ) امشب دروجد وسروراست چون نور یدالله ، روی دست نور است
شد علی ، ولی الله ،وارث رسول الله چشم همه روشن چشم همه روشن*
*-صص 66-67-شکوفه های غم از نادعلای کربلایی(مداح اهل بیت وپدر شهیدین کربلایی
موسسه مطبوعاتی خزر-تهران