قاتل کشیده خنجربران برای ما درزیر تیغ بسته بود دست وپای ما
از بهر کشتن این همه تعجیل از چه رو ظالم مگر چه بود به عالم خطای ما
دور از دیاروشهر ووطن بیکس وغریب مادر کجاست گریه کنددر عزای ما
دیگر نمانده است امید نجات هیچ در کشوری که نست کسی آشنای ما
یارب میان قاتل ومقتول حکم کن ای خالقی که آگهی از ابتلای ما
درآرزوی کعبه ی مقصود عاقبت شد در کنار جسر مصیب منای ما
باد صباببر خبر قتل کودکان ازراه مرحمت بسوی پیشوای ما
حارث برای خاطرزر قتل می کند تا کاخ خونبنا کند از خونبهای ما
بر انتقام خون یتیمان بی گنه زود است کردگار بگیرد جزای ما
نابود کاخ ظلم وستم گردداز خدای دروقت مرگ نیست بجز این دعای ما
ریزد سرشک (کرببلایی)به خاک غم هر لحظه یاد می کنداز کربلای ما
---به نقل از شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی -ص 133 -موسسه مطبوعاتی خزر-تهران
گفت : عباس نکونام علمدار منم آنکه جان در ره دین می کند ایثار منم
شمع دین زاده ی زهراست منم پروانه گرد این نقطه ی توحید چو پر گار منم
شهر علم است پیمبر ، در آن شهر علی است باب حاجات وامین شه ابرار منم
پدرم ساقی کوثر بود وحجت حق ساقی تشنه لبان در صف پیکار منم
مصطفی گفت : حسین از من ومن از اویم چون پیمبربود او حیدر کرار منم
بهر احقاق حق وکوری چشم دشمن بر در آل علی میثم تمار منم
تا رود پرچم سلطان شهیدان بفراز آنکه جانباز تر است در ره این کار منم
چون برم آب روان بهرعزیزان حسین هدف تیر بلا دربر کفار منم
دستم افتاده زتن در ره جانان اما آبرو آنکه کند کسب در این بار منم
همه جا لشکر اعداست پی قتل حسین پیش مرگ پسر احمد مختار منم
از پی یاری قرآن بجهاد اکبر همه جا بهر حسین یاور وغمخوار منم
(کربلایی)چه غم از مشکل پیچیده خورد باب حاجات همه مومن ودیندار منم*
*-ص199 کتاب ارمغان کربلا اثرطبع ناد علی کربلایی-انتشارات خزر -تهران
روز بردیده ی شه شد چون شب غرقه خون دید دوطفل زینب
آن یکی خون زتنش بود روان آن یکی در شرف دادن جان
آن یکی گفت : حسین جان ! مردم من بیاری توجان بسپردم
آن یکی گفت : بیا غمخوارم روی زانوی تو جان بسپارم
آن یکی گفت: مرا بر ، به حرم تا مگر مادر خود را نگرم
شاه بر روی دو طفل خواهر ریخت از دیده ی حسرت ، گوهر
برد طفلان بخون غلطان را تادهد هدیه بدخت زهرا
همه زنها زحرم گریه کنان پیشواز آمده با آه وفغان
زینب از خیمه نیامد بیرون تا نبیند تن طفلان در خون
گوئیا خواست در این جا خواهر ننگرد چشم برادر را تر
آه از داغ دل شاه شهید کان همه ، داغ به یک ساعت دید
(کربلایی)شده زاین سرخ گلان وادی کرببلا گلباران *
*-صص 194-195 -ارمغان کربلا - سروده ناد علی کربلایی -مداح اهل بیت -انتشارات خزر -تهران
علی اصغر نور چشمانم ، از چه گریانی اصغرم لای لای مسوزان این قلب سوزانم
ازچه گریانی ، اصغرم لای لای گریه کمتر کن نور چشمانم ، ای علی جانم ای علی جانم---
زند آتش بردل وجانم ،ناله ی مظلومانه ات مادر گشا یکدم غنچه یلب را ،کن تبسم باردگر مادر
خدا داندشعله ی آهت ،برسراپایم میزند آذر بادلی سوزان بر تو نالانم ، ای علی جانم ای علی جانم -
زبی آبی از چه خشکیده ،لعل لبهای جانفزای تو گل نازم از چه پژمرده ،غنچه یلعلت ،جان فدای تو
ندارم آبی بجز اشکم،تابرافشانم ازبرای تو از غمت آمد برلبم جانم ،ای علی جانم ای علی جانم--
اگربیند شاه مظلومان،از عطش طفلم کرده غش اینسان برای یک جرعه ی آبی ،میبرد اورا ، برسوی میدان--
یقین دانم دشمن بیدین ،میدهد آبشازدم پیکان ازعطش خشکست شیر پستانم، ای علی جانم ای علی جانم
گشا دست نازنینت را،ازبرایم ای مرغ پربسته رقیه آن خواهر زارت ،درکنارت افسرده بنشسته
کشدبرروی سرت دستی،گریداما آهسته آهسته میطپد از غم قلب سوزانم ، ای علی جانم ای علیجانم-
علی اکبر شد سوی میدان تاکه آب آردبالب عطشان سرش منشق شدزتیغ کین ،غرقه در خون شد درصف عدوان--
نشد آخرجرعه ی آبی ، بهر تو آرد آن بخون غلطان مانده بی یاور شاه خوبانم ای علیجانم ای علیجانم
جداشد بازوی سر لشکرهردوازپیکر درصف اعدا نباشد کس تادگرآبی آوردخیمه ازبرای ما
بخشکیده چشمه ی چشمم ورنه میدادم اشک چشمم را ازبرایت اینگونه گریانم ای علیجانم ای علیجانم---
فغان وآه ازدمی که آن،طفل نالان راغرقه در خون دید برای نعش علی اصغر، سوی شه از خیمه برون گردید
گرفت آن قنداق پر خون را،حنجر پاک اصغرش بوسید بزد برسر هم چنان گفت ای ماه تابانم
ای علی جانم ای علی جانم--
*-اثر طبع مرحوم نادعلی کربلایی(پدر شهیدین کربلایی)-به نقل از ارمغان کربلا -صص 207-208-انتشارات خزر -تهران
نورچشم حسین ، شبه پیغمبر منم حامی دین حق ، علی اکبر منم
جان نهادم بکف ، بهر حفظ شرف بیاری قرآن ، فدا نمایم جان
هدف باب من یاری قرآن بود شرف وعزت دین مسلمان بود
زیر بار ستم ، کی سزد تن دهم بیاری قرآن ، فدا نمایم جان
حق شعارم بود تاآخرین قطره خون زاین عمل ، پرچم ستم کنم واژگون
بادوصد افتخار ، جان نمایم نثار بیاری قرآن ، فدا نمایم جان
این حسین است که کشتی نجات شماست این حسین است که سبط خاتم الانبیاست
اوبود میهمان ، بر شما کوفیان بیاری قرآن ، فدا نمایم جان
آه ازآندم که تیغ منقذ بیحیا از سر زین فکند پیکرشهزاده را
شد جهان همچوشب ، بر شه تشنه لب بیاری قرآن ، فدا نمایم جان
شاه دین در کنارنعش آن نوجوان بار الها، شده قامت سروش ، کمان
ریزد اشک از جبین ( کربلایی) غمین بیاریقرآن ،فدا نمایم جان---ارمغان کربلا -ص 184
--------حضرت قاسم----------------------------------------
چوقاسم دید شاهنشاه خوبان غریب وبی معین در جنگ عدوان
بگفتاای عموجان ، اذن میدان بده تا در رهت سازم فدا جان
شه دین گفت زین اسرار بگذر ندارد طاقت مرگ تو، مادر
بخیمه شد جوان با بی قراری گرفتی دامن مادر بزاری
بگفتا مادرا، رحمی بحالم که میمیرم من از این غصه وغم
عمویم مانده اینجا ، بیکس ویار مر منع ام کند از جنگ کفار
چو نجمه دید قاسم را پریشان بدو گفتا بیا ای نور چشمان
وصیت نامه ای مانده زبابت بیا از من بگیر وکن قرائت
چو قاسم نامه را دانست عنوان روان شد سوی شاه تشنه کامان
بگفتا ای عمو، جانم فدایت زبابم نامه آوردم برایت
شه دین خط ومهرمجتبی دید گرفت آن نامه را از مهر بوسید
نوشته بود ای نور دوعینم مگردان رو ، زیاری حسینم
برای یاریش جان را فداکن پیمبر را زکردارت ، رضا کن
گرفت آن شاه ، قاسم را در آغوش زگریه گوئیا رفتند از هوش
دمادم بوسه میزد برلبانش نمودی اشک ، پاک از دیدگانش
چه حالی داشت ، شاه تشنه کامان چو قاسم کشته شد از جور عدوان
بناله گفت : مردم ای عموجان تنم شد پایمال سم اسبان
عموگردیر آیی ، دشمن من جدا سازد سرم را ازتن من
بیا عمو که جان بر لب رسیده عدو جسم مرا در خون کشیده
بیا جای پدر کن مهربانی مرا آمدبپایان زندگانی
بنالد (کربلایی) زانکه آن گل خزان گردیدپیش چشم بلبل----صص 188-189-ارمغان کربلا
--------------عبدالله ابن حسن -----------------------
کیست ؟این کودک کهروی سینه ی شه جا گرفته همچنان نقطه مکان بالای کرمناگرفته
از برای حفظ قر آن دست معصومانه اش را باسرشک دیده پیش تیغ کین بالا گرفته
قهرمان آسا برای یاری وحفظ امامش جان شیرین رابکف اندر بر اعدا گرفته
یادگار مجتبی سرباز جانباز شه دین درس جانبازی فرا اززاده ی زهراگرفته
تیغ دشمن کرده دستش راجدا ، خون گشته جاری دست دیگر رادم شمشیربی پروا گرفته
خون دستش می چکد بر روی ثار الله اعظم قطره ازهم بستگی اش ارزش دریا گرفته
قاتلش خنجربکف بنموده قصد کشتنش را چهره ی خورشید را خون زین غم عظما گرفته
کشته شد طفلی بروی سینه ی شاه شهیدان کز غمش زهرا عزا در جنت الماوا گرفته
جان سپرد آن نازدانه پیش چشم خسرو دین باغبان اورا ببر همچون گل میناگرفته
ثبت شد نام شهیدان در شهادت نامه اما این سندباخون سرخ این پسر امضا گرفته
آن چنان طوفان غم بر خاست در صحرای خونین کز مصیبت (کربلایی) لرزه براعضا گرفته*
*-اثر طبع نادعلی کربلایی-به نقل از ارمغان کربلا -جلد سوم انتشارات خزر-تهران-ص 192-193
ای مبتلای غم که که جهان مبتلای تواست پیر وجوان شکسته ی اندر عزای تواست
هم قبله گاه اهل سمک خاک در گهت هم سجده گاه خیل ملک کربلای تواست
ای جان محترم که زجانهای محترم چون نی ، نوازواقعه ی کربلای تواست
ای بر لقای دوست تو مشتاق وعالمی مشتاق خاک کوی تو بهر بقای تواست
ای بر لب هوای تو مفتون وکشوری مفتون اشتیاق تواندرهوای تواست
گلگون قبا زعکس شفق آسمان هنوز از هجر روی اکبرگلگون قبای تواست
در خون طپید مرغ دل مجتبی چو دید در خون طپیده قاسم نوکدخدای تواست
گردیداسیر سلسله ی غم علی چودید زنجیرکین بگردن زین العبای تواست
روحی فداک ، ای تن اطهر که از شرف خون خدا تویی وخدا خونبهای تواست
جسمی وخاک ایسر انور که بر سنان آیات حق عیان زلب حق نمای تواست
گاهی بدیرراهب وگه بر سر درخت گه بر فراز نیزه وگه خاک جای تواست
گویم حکایت از بدنت یا که از سرت یا ازعیال بیکس وغمدیده خواهرت...ادامه دارد
بند اول ترکیب بند میر زا یحیی خان مدرس اصفهانی -به نقل از شاهکارهای ادبیات -ص 289
آراسته ی رضا معصومی
کربلاگردیده نهضت گاه دین کربلا شد اعظم از عرش برین
کربلا گنجینه ی نور خداست ذره ذره خاکهایش پر بهاست کعبه تعظیمش کند هر صبحگاه چون از او پیدا نموده فر وجاه برفضایش سایه زد ابرکرم میدمد رحمت همیشه دم بدم آسمانها را شرافت داده است عرش داور را جلالت داده است پرچم آزادی اندر این زمین شد بپا با خون شاهنشاه دین نغمه ی نهضت از این جا شد بلند سرنگون کاخ ستم از پای بند رمز حریت زموج خون عیان درس آزادی ازاین وادی بخوان کشتی راه نجات از این زمین شد روان زامر خداوند مبین این زمین معراج سبط مصطفاست نینوا باشد ولی اندر نواست کرد دنیا این زمین تسلیم خویش تاابد افزوده بر تعظیم خویش غرقه خونین جسمها دارد ببر گشته خاکش معدن لعل وگهر لعلهای خونفشان را مخزن است لاله های احمرین بر دامن است جسم پر خون حسین ابن علی خاک پاکش را نموده منجلی سروقدی چون ابوالفضل رشید در کمون تربت وی آرمید نونهال اکبر عالی شیم بردمیده اندراین باغ ارم شد شکوفه اصغر اندراین چمن لاله رخ گردیده آن گلگون بدن (ساعی)اندرگلشن کرب وبلا روزشب برسینه زن شودر نوا * *-از حسین علی ساعی خوانساری-به نقل ازمعراج عاشورا -صص 4-5-کتابفروشی اشرفی -خوانسار