غروبی سخت دلگیراست ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بودهاست ، ونام آن ((حراء))بوده است واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست... وروز، از روزهای حج پاک ما مسلمانهاست. برون از غار زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست. هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی. وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد.. ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست ودور من ، صدایی نیست
فضا خالی است وذهن خسته وتنهایمن ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد- کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره پرد بر صخره ایدیگر..
ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری، نشانیهای مردی را - نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.
وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم: همانست، اوست! کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم ومی بویم توگویی بوی اورا نیز همانست ، اوست:
یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی از بنی هاشم وبازرگان راه مکه وشامات
(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد، وشوی برترین بانو:(خدیجه)
نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید وغیر از حق نمیجوید وبتها را ستایشگر نمی باشد واینک : این همان مردابرمرد است (محمد) -ص- اوست
این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی به نظر کاربران خواهد رسید.
ده مژده که ختم انبیا ظاهر شد انوار تجلی خدا ظاهر شد
فرمان محمدا رسول اللهی بهرش زکریم ذوالعطا ظاهر شد
ده مژده که از لطف خدای اکبر شد تاج رسالت به سر پیغمبر
پوشید چوخلعت رسول اللهی انوار خدا عیان شد از آن سرور
غروبی سخت دلگیراست ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بودهاست ، ونام آن ((حراء))بوده است واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست... وروز، از روزهای حج پاک ما مسلمانهاست. برون از غار زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست. هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی. وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد.. ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست ودور من ، صدایی نیست
فضا خالی است وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد- کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره پرد بر صخره ایدیگر..
ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری، نشانیهای مردی را - نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.
وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم: همانست، اوست! کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم ومی بویم توگویی بوی اورا نیز همانست ، اوست:
یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی از بنی هاشم وبازرگان راه مکه وشامات
(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد، وشوی برترین بانو:(خدیجه)
نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید وغیر از حق نمیجوید وبتها را ستایشگر نمی باشد واینک : این همان مردابرمرد است (محمد) -ص- اوست
این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی به نظر کاربران خواهد رسید.
یارب العالمین یارب العالمین مرحبا مرحبا، آفرین آفرین
در شب مبعث خاتم المر سلین شد منورسما ء، شد مزین زمین
منتخب از خدا شد رسول امین مرحبا مرحبا ، آفرین آفرین
یا محمد تویی بر بشر رهنما خیزوازجا بخوان نام حی مبین
شد گشوده زحق درهای آسمان دسته دسته ملک ، آمده شاد مان
نام احمد بود ذکر کروبیان شد محمدرسول از جهان آفرین
حکم فرماندهی آمد ازداورش تاج عز وشرف از خدا بر سرش
حامل وحی حق ، پاسبان درش نوری از چهره اش شد به عرش برین
حوریان صف به صف رو بسوی حرا بهرپا بوسی سید الانبیا
از زمین وزمان شد بلند این ندا یا محمد تویی خاتم المرسلین
در کفش جلوه گر پرچم داوری ازجمالش عیان نور پیغمبری
شد مربی زحق تا کند رهبری مرحبا بر چنین رهبری بی قرین
با کتاب مبین فخر آزادگان درس آزادگی داده بر مردمان
بند ذلت گشود از پای بندگان (کربلایی) کند مدح آن نازنین*
*-صص 18-19 کتاب شکوفه های -اثرطبع نادعلی کربلایی (مداح اهل بیت)- انتشارت خزر -تهران
یارب از کینه ی هارون زجهان سیر شدم از غم ورنج به زندان بلا پیر شدم
هفت سالم دراین محبس تاریک اسیر بقضا راضی وتسلیم به تقدیر شدم
دور گشتم زوطن نیست مرا غمخواری مونس ویاربه این حلقه ی زنجیر شدم
گفت هارون که تواقرار نما بر گنهت من از آن تهمت بیجا زجهان سیر شدم
زهر بیداد جفا کار مرا کرد تمام عقبت از ستم خصم زمین گیر شدم
شرری بر دل من می زند این زهرستم جانم آمد به لب ومانده زتقریر شدم
گشتم از کینه ی هارون دغا آسوده متوسل چو بر آن ناله ی شبگیر شدم
(آهی)ازدوری معصومه واز هجر رضا این چنین از غمشان صورت تصویر شدم
*-این شعربر گرفته از جلد دوم دیوان علی آهی -صص206-207-چاپ انتشارات موسسه مطبوعاتی خزر-تهران .میباشد
یارب از کینه ی هارون زجهان سیر شدم از غم ورنج به زندان بلا پیر شدم
هفت سالم دراین محبس تاریک اسیر بقضا راضی وتسلیم به تقدیر شدم
دور گشتم زوطن نیست مرا غمخواری مونس ویاربه این حلقه ی زنجیر شدم
گفت هارون که تواقرار نما بر گنهت من از آن تهمت بیجا زجهان سیر شدم
زهر بیداد جفا کار مرا کرد تمام عقبت از ستم خصم زمین گیر شدم
شرری بر دل من می زند این زهرستم جانم آمد به لب ومانده زتقریر شدم
گشتم از کینه ی هارون دغا آسوده متوسل چو بر آن ناله ی شبگیر شدم
(آهی)ازدوری معصومه واز هجر رضا این چنین از غمشان صورت تصویر شدم
*-این شعربر گرفته از جلد دوم دیوان علی آهی -صص206-207-چاپ انتشارات موسسه مطبوعاتی خزر-تهران .میباشد
یارب نظری کن توبه آه سحر من از کینه ی خصمان شده خونین جگر من
شد حلقه ی زنجیر مرا مونس وهمدم در گوشه ی زندان که بجوید خبر من
در کاخ بود دشمن ومن گوشه ی زندان اوجا به سریرو، بروی خاک سر من
سندی کندآزار ، مرا از ره بیداد یارب برسان ، پیک اجل را به بر من
دور از وطن و، مونس ویارم غ لوزنجیر چون شام سیه ، تیره بودهرسحر من
ای آنکه تو آزار کنی طفل رحم را جانم بستان وبه جنان کن مقر من
مردم به غریبی وندارد خبرم کس دورم زرضا ف نور دو چشمان تر من
معصومه کجایی ؟ به عزایم بنشینی ای دختر غمخواروضیاء بصر من
(آهی)چوبعالم زده آذر ز مراثی در حشر بودموردلطف ونظر من*
*-صص 204-205 جلد دوم دیوان علی آهی -انتشارات موسسه خزر -تهران
بسم اله ما در اول قر آن است رحمان ورحیم صفت یزدان است ازبی ادبی کسی بجایی نرسید حقا که ادب وظیفه ی مردان است مردان خدا زچشم خلق پنهانند نامرد بزیر تیغ سرگردان است اول سلام به احمد دوم به ساقی کوث وسوم به فاطمه چهارم به سبز پوش پیمبر سلام پنجم من بر شهید نیزه وخنجر سلام کردم وخواهم جواب با برکات به دال دایره ی دین احمدی صلوات
سلام کردم که سلامت باشید زیر علم سبز محمد باشید .یارب به محمد که علی رابرسان آن یکه سوار عربی را برسان
آندم که اجل دامن عمرم گیرد پیش از ملک الموت علی را برسان یارب به محمد وعلی وزهر یارب به حسین وحسن <ال عبا
کز لطف بر آر حاجتم دردو سرا بی منت خلق یا علی الاعلی------------
شغل اصلی مردم روستای کوچ از ایام قدیم کشاورزی ودامداری وقالیبافی وسبد بافی ونجاری وبعضی صنایع دستی وبافندگی چون جاجیم بافی-کرباس بافی -قالیچه بافی وسبد بافی وامثالهم بوده است در کار کشاورزی بیشتر محصولاتی چون : گندم وجو وسیب زمینی -عدس -نخود -سیر وپیاز وشنبلیله -شوید -لوبیا قرمز واز این قبیل بوده است ومحصولات مهم سردرختی این روستا عبارت بوده است از :انگور سیاه وانگور حسینی - سیب درختی وبه وگردو وتوت وکمی هم شاه توت -زرد آلو وآلبابالو وگوجه ی درختی وسنجد وانار وانجیروکشته توت یا همان توت خشک وبادام وبادمک کوهی که به دک معروف است مهمترین محصول سردرختی کوچ گردوبوده است که بانام جوز از آن یاد می شود .شلغم وزردک محلی وچغندر هم از دیگر محصولات این روستا بوده است ودر کنار آن مقداری هم سبزی از قبیل : نعنا -بادام تره -کوجه فرنگی -تره -سلمه .تره سیروچند نوع سبزی خوردن بوده است .زعفران هم از محصولاتی بوده است که در بهار وتابستان احتیاج به آب نداشته است وتنها در اوایل مهر ماه به آن آب می داده اند .هوای این روستا بسیار مطیوع وییلاقی بوده است .بطوری که در بعضی از سالهادراول مهرماه آب کاملا یخ می بسته است .سوخت مردم این روستا در گذشته هیزم صحرا وکنده ی درختان بوده است ودر پنجاه ساله ی اخیرهم در کنار چوب وهیزم ازنفت هم استفاده می کرده اند اما در زمستان کرسی هارا حتما با زغال چوب وآتش کنده گرم نگه می داشته اند .در کار گله وگوسفند داری هم در گذشته این مردم استاد بوده اند وانواع گوسفند ومیش وبز وبزغاله وبره را وگاو گوساله را پرورش میداده اند واز شیر آنها انواع محصول خوراکی چون -ماست .دوغ وقروت که حاصل جوشاندن دوغ است ونیز کره ی محلی وروغن زرد بدست می آورده اند. در زمستان هم که کار کشاورزی کمتر می شده است اکثر مردان به کار سبد بافی وتختک برنج ریزی وشولگ قروت دان وسبد شلغم شویی وگاو سبد یا گوسبد وکالک بز وکرتی وسبدفنجان دان وسبددوک ریسی وامثال آن وحتی زنبر بافی می پرداخته اند وزنان هم به کار قالیبافی یا دوک ریسی وریشتن پشم وپنبه وتهیه نخ برای قالین ویا تون کرباسبافی مشغول بوده اند .علاوه براین دراین روستا ملاهای بزرگی بوده اند که تعدای از این ملاها بنامهای : ملاهاشم- آخوند میرمحمد- آخوند زین العابدین- آخوند میر هاشم -آخوند ملامصیب -آخوند ملامحمد حسن -آخوند ملامحمد علی _آخوند ملا محمد بخش الله - آخوند ملامحمد حسین -آخوندمیر علی -آخوند ملاغلام حسین -ملاکربلایی حاج علی -کربلایی حاج غلامحسین -کربلایی علی افروز (از مداحان معروف واز دراویش سرشناس منطقه) -بوده است-از میان معلمان این روستا می توان ازافراد ذیل نام برد :دکتر محمد رضا بهنیا فرزند مرحوم محمد بهنیا که بهنیا خود اولین کارمند این روستا در اداره ی ثبت اسناد وبعدا داگاه شهر بیرجند بوده است ودکتر بهنیا با نوشتن کتاب معروف بیرجند نگین کویر را همه بخوبی می شناسند بعد از بهنیا معلمان ودبیران عباتند از :مرحوم محمدحسن عسکری-مرحوم محمد حسین حبیب نیا (دبیر شیمی ) -محمد علی کوچی -غلامحسین کوچی -محمد گوچی -محمد بنده خدای تعالی -محمد علی صبوری محمد کوچی -علی کوچی فاطمه کوچی -صدیقه افروز-مرحوم محمد رضا افروز -زین العبدین کوچی -حسن رضا آزادگان وتعدادی دیگر که اکنون نام آنها در خاطرم نیست -از میان کارمندان بانک بایداز افراد ذیل نام برد :حمید آقا بهنیا که خود معاون چندین بانک معروف ایران در قبل وبعد از انقلاب بوده است واکنون به افتحار باز نشستگی نایل آمده است .محمدرضا سورگی -حسین کوچی محمد کوچی-علی کوچی-مهدی الهامیان .اماازمیان کارمندان پست در راس همه باید از ذبیح الله فتاحیان نام بر دکه سالهاست به افتخار باز نشسگی نایل آمده است وهم اکنون در کار کشاورزی دستی دارد --اقای محمد سامانی -محمد علی معنوی پور وعلی علی آبادی -علی کوچی وفرزند محمدعلی آزادگان هم از دیگر کارمندان اداره ی پست بیرجند از این روستا بوده وهستند .ازمیان کارمندان ارتش ونیروی انتظامی وراهنمایی ورانندگی هم باید از افراد ذیل نام برد :اسحاق یادکار کارمند ژاندارمری که به رحمت خدا رفته است -علیرضا الهامیان -محمد رضا معنوی پور هردو ازنیروهای زبده ی نیروی انتظامی -آقای ...صبوری از نیروهای ویژه نیروی انتظامی ومحمدعلی کوچی از افسران زبده ونیک نام رانندگی وراهنمایی ونیز مرحوم سید محمد رضوی که چهل سال است به رحمت ایزدی رفته از اولین نیروهای ژاندارمری بوده است از سرهنگ موسی محققوبرادش علی کوچی نیز باید به عنوان بچه های انقلاب وکمیته انقلاب نام برد که بتازگی باز نشست گردیده است .ازمیان کارمندان بهداری بایداز مسلم افروز وخواهرشان ونیز یاسین کوچی وفاطمه کوچی وزهراکوچی وتعدادی دیگرنامبرد .ازمیان اینها باید از دودختر محمد علی حسن زاده مفرد نام برد که یکی دکتر چشم ودیگری دکتر داروسازمی باشد وبه خدمت مشغول است.هم چنین از خانم فتاحیان باید به عنوان یک پرستار موفق در بیمارستانهای بیرجند نام برد در کناراینها چندین نفر در فرودگاه های کشور وچندین نفر هم در دانشگاه پزشکی وتعدادی هم در کویرتایر وکارخانجات دیگر ونیز نمایندگی روزنامه هاوقرارگاه محمد رسول الله ونیز مرزبانی مشغول بکارند که به علت نداشتن حضور ذهن از ذکر نام آنها خودداری می شود. ادامه ی معرفی اطلاعات ر وستای کوچ را بوقتی دیگر موکول می کنم .محمد بنده خدای تعالی.10/07/ 1391