باز کنز جود حق را فتح باب دیگر است باب رحمت را دگر باره طلیع اکبر است
ابر فیض ورحمت حق خیمه در عالم زده ریزشش در صحنه ی ایجاد دروگوهر است
جلوه ی مر آت جانان گشته از پرده پدید از جمالش عالم ایجاد با زیب وفر است
مر ربیع دومین را عاشر دیگر رسید کاین چنین وجد وشعف در ماسوی الله یکسر است
فاش گویم ظاهر از ام الولد شد اختری کز فروغ عارضش روشن جهان سرتاسر است
خسروهادی عشر فخر بشر میلاد یافت آنکه نور چشم زهرا زاده ی پیغمبر است
والی ملک ولایت ماه برج یازده آنکه اندر مسند حق جانشین حیدر است
سر زد از بطحی مهی از آسمان مکرمت کزهدایت گمرهان را جانب حق رهبر است
یافت میلاد آنکه گاه آزمایش بر عدو لشکرش خیل ملک کروبیانش عسکراست
نی همی سامره از نور رخش روشن شده روشن از حسن دلآرایش جهان سرتاسر است
سرور دین رکن آیین مقتدای انس وجان عسکری آلقاب آن شاهی که نور داور است
ای خوشا آن دل که باشد اندر او حب حسن ای خوشا آن سر که شور عسکریش بر سر است
زد قدم شاهی دراین عالم که در کون ومکان بر جمیع انس وجان او شهریار وسرور است
در دو عالم چون تویی افتادگان را دستگیر سیدی بر دامنت دست رضای (آذر) است
دیوان آذر (حاج غلامرضاآذر حقیقی خراسانی) جلد اول-صص137-138-انتشارات اسلامیه-مشهدمقدس -چاپ سوم -1348 شمسی