ای فلک کردی خرا ب بردی آخر بوتراب(2بار
جملگی ای شیعیان بر سینه وبر سر زنید عندلیب آسا زدل افغان یا حیدر زنید
ازشرارآهتان آتش به خشک وتر زنید جای دارد گر که خون باری زدیده جای آب
آن شهنشاهی که دارد بر وجودش افتخار ماسوی ، لوح وقلم سکان عرش کردگار
آنکه اندر قبضه اش لا سیف الا ذوالفقار حجت حق ابن احمد ختمی مآب
گشت در مسجد روان چون خسرو ملک حجاز از برای طاعت حق تا بگذارد نماز
کرد بازی نقش خود را بس جهان حیله ساز از جفای ناکسی شد لنگر ایمان خراب----
سر نهادی چون به سجده مرشد روح الامین ابن ملجم چون اجل برجستآندم از کمین
تیغ بیداد وستم را زد به فرق شاه دین عروه الوثقی دین افتاد بر روی تراب-----
جبرئیل از این عزا بر سینه وبر سر زنان قد قتل گویان به ما بین زمین وآسمان
ای فلک ظلمی که پنهان داشتی کردی عیان شرمت آخر تا بکی بر بردن خوبان شتاب--
عندلیبان گلستان نبی در شور وشین مجتبی از یکطرف گریان واز یک سو حسین
لولوء مرجان شان جاری برخسار از دوعین زینب وگلثومدر آه وفغان از هجر باب---
این چه زینب بود کز روزی که آمد دروجود لحظه ای از غم نیاسود ساعتی راحت نبود
هرزمان از داغ یاران ماتم او تازه بود قلبش از داغ عزیزان بود زپروز وشب کباب--
روزگاری ازغم جدش چونی اندر نوا بود گریان دائما از هجر ختم الانبیا
تاکه رحلت کرد از دار جهان خیرالنسا این زمان باشد زمرگ مرتضی در اضطراب---
گاهی ازبهر برادر دیده را نمناک کرد درعزایمجتبی گردون به فرقش خاک کرد
گاه از بهر حسینش جامه بر تن چاک کرد ماه رخسار حسینش شد نهان اندرحجاب---
این همان زینب بود کاندر زمین کربلا دیده هفتاد ودو قربانی زخویش واقربا
آه از آن ساعت که وارد گشت اندر قتلگاه پیگر عریان شه رادید شد بی صبر وتاب--
یا شفیع المذنبین ای دست پاک گردگار قدرت الله صقوتالله حیدر دلدل سوار
بین (مقدس )ای شها دارد زلطفت انتظار کن شفاعت شیعیان را نزد حق روز حساب-- *
*-صص 47-49 -کتاب گلبانگ غم-گرداورنده محمد غلامی-اثر طبع سعدالدین محمد حسین مقدسی کاشمری