شدم زهجررخت بیقرار ، مهدی جان کشد مراغم این انتظار، مهدی جان
نه آنکه سوخت فراق تو ،جان من تنها بسوخت جان جهان زاین شرار، مهدی جان
بهار بی گل روی تو بی صفاست ،یقین چرا که بی تو نباشد بهار ، مهدی جان
زیمن بودنت بر پاست این جهان ، ورنه نبودکون ومکان پایدار ، مهدیجان
تویی که مظهرعدلی ودادوصلح وصفا بقی وحجت پروردگار، مهدی جان
شریعت نبوی را تو حامی ای ویقین که نیست جزتو شریعت مدار ، مهدی جان
عدو کشد صف وقصد هدم دین دارد بیکه جز تو بدین نیست یار ، مهدی جان
بر آستانه ی چشمم بیا قدم بگذار که جان به راه تو سازم نثار ، مهدی جان
بیاکه چشم جهاندرره تو منظر است رمدکشیده وهم اشکبار ، مهدی جان
بیا زپرده ی غیبت برون که دشمن دین کند زصولت ماهت فرار مهدی جان
بیا سریر عدالت تو نصب کن که تویی یگانه مرد عدالت شعار ، مهدی جان
بیا که خصم زهر سو نموده حمله بدین بیا که شیعه ندارد قرار ، مهدی جان
بیا ومرهم ودارو بدرد مادر نه که شد زضربت در، بی قرار ، مهدی جان
بیا که(عابدی ) خسته دل زفرقت تو مدامش ، آه وفغان گشت کار ، مهدی جان*
*-صص60-61-کتاب سرودهای مهدی -گرداورنده :حسنحقجو-قم-انتشارات قلم