باز ای مه محرم پر شورسر زدی واندر دلم شراره زعا شوربرزدی
سختا که روی تومگراز سنگ کرده اند کاینک دوباره حلقه ی ماتم بدر زدی
تو آن نه ای مگر که بجای کفی زآب پیکان بحلق اصغر خونین جگرزدی
آن سر که چرخ روی بپایش همی نهاد برنوک نی نموده به هر رهگذرزدی
دستی که آستین ورا بوسه داد چرخ در قطع آن تو دامن همت کمر زدی
تو خود همان مهی که به پیشانی حسین با سنگ جورنقشه ی شق القمر زدی
توخود همان مهیکه بمیل تنی شریر درخیمه گاه آل پیمبرشرر زدی *
*-ص122-گلستان حسینی -گردآورنده رضا رضانورگیلانیرودسری- انتشارات آشنا-1389 قمری.