زینب آن بانوی عظمایی که دست قدرتش کهکشان چرخ را بر پاطناب انداخته
شمسه ی کاخ جلال ورفعتش از فرط نور مهر عالمتاب را از آب وتاب انداخته
دختر مرد دوعالم آن گاه خشم خویش رعشه بر این چار مام وهفت باب انداخته
این همان بانواست کز نطق وبیان همچون علی انقلاب از کوفه تا شام خراب انداخته
مرتضی از تیغ آتشبار راس کوفیان دریم خون روز هیجا چون حباب انداخته
دخترش در کوفه از تیغ زبان چون ذوالفقار مغز جان خصم را در التهاب انداخته
گر زبانش ذوالفقار حیدری نبود چرا؟خصم رادردل شرر همچون شهاب انداخته
همتش چون بازوی خیبر گشای حیدری بارگاه کفر را در انقلاب انداخته
کشتی دین کربلا شد غرق ازطوفان کفر همت زینب زنو آنرابرآب انداخته
حلم او صبر وتوانایی زدست صبر برد علم او ازدست هر دانا کتاب انداخته
تا قیامت وصف او (موزون ) اگر گویم کم است زانکه حق اورا چوخود در احتجاب انداخته-----از موزون اصفهانی -به نقل از گلستان حسینی -ص:144- گردآورنده :رضارضانور گیلانی رودسری -انتشارات آشنا -چاپ 1389 قمری
از قیام شمس دین ،حق وحقیقت زنده شد کاخ استبداد ویران از قیام زینب است
آبیاری نهال دین شد از خون حسین این دوام واستقامت از دوام زینب است
ای که وارد می شوی در روضه ی کرببلا با ادب بگذار پا کآن جا مقام زینب است
صبر وتسلیم ورضا وبردباری وقیام ازبرای یاری قر آن مرام زینب است
تلخی هجران وناکامی واشک دم بدم ارث مظلومی وحق گویی ز مام زینب است
دیده ی صاحب زمان گریان به هر صبح ومسا از جفای دشمن ورنج مدام زینب است
روز رستاخیز بنویسد با خط درشت (کربلایی) سالها باشد غلام زینب است
شکوفه های غم -جلد دوم -ص 199 -نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران