ای حجت حق، رهبر اسلام ، اغثنی وی سبطنبی ، ناشر احکام اعثنی
از هجرتوای شاه ، دل آرام ندارد آرام دل ، ای شاه دل آرام اغثنی
هر کس به بتی داده دل ومابه تو شیدا ای بت شکن عالم اصنام اغثنی
رفته است زبازی حوادث دلم از دست گردددلماز دیدن تو رام ،اغثنی
ای قلب همه هستی وای واسطه ی فیض ای روح وروان بر همه اجسام ، اغثنی
بیمارتوومنتظر داروی وصلیم برما، تو طبیب همه آلام ،اغثنی
از زخم زبان بین دل ما گشته پریشان خون شد دل مااز غم ایام ، اغثنی
ازدوری تو تلخ بود کام محبان شیرین شود ازوصل تو هر کام ،اغثنی
در گله ی اسلام نگر ، گرگستمگر ای حافظ دین ،راعی اسلام ،اغثنی
(آهی) زفراق تو نگر چشم براه است تاکی برهت ، دیده کند وام ، اغثنی------
-----------ای حجت حق جهان نگر در سوز است از غیبت تو تیره به چشمم روز است
تاکی پس ابر غیبت ، ای خالق ما خورشید امامت جهان افروزاست------
به نقل از : دیوان آهی جلد دوم-ص220-221-اثرطبع علی آهی -انتشارات خزر -تهران -1348 شمسی----
پرچمدار هدایت :-----------ای آنکه جانشین پیغمبر خدایی
وی آنکه نور چشم زهرا ومرتضایی
از چهره ات نمایان انوار پادشاهی وز طلعت تو پیدا آیات کبریایی
گه غایب از میانی،لیکن میان مایی نقصان زچشم ما بین ، از ما تو کی جدایی
فیض حضورت هرکس داردخوشا بحالش ای کاش از آن عطایابر ما کنی عطایی
گر مستعد درکت یا بن الحسن نباشیم ما مستحق آنیم لطفی اگرنمایی
هر چند بینه ی ما تاریک وبی فروغ است گردد زیک نگاهت دریای روشنایی
شرط حضور مهدی (سید ) مگر ندانی چشمان زگریه پرخون ، لبهای پر دعایی------ به نقل از سرودهای امام مهدی -ص 35-گردآورنده : حسین حقجو-انتشارلت قلم -قم
فتوبلاگ +نوشته های روزانه
گرچه درهر نفسی کالبدم می میرد بامید تو بود زنده ، دل آگاهم
گاهی از ذوق لبت لاله صفت می شکفم گاهی از شوق قدت شمع صفت می کاهم
گر برانی زدرم ازهمه درویشترم ور بخوانی به برم ور همه شاهان شاهم
گر بود خشم تو، در خطه ی خاکم ماهی ور بود مهرتوبر قبه ی گردون ، ماهم
پرتوی گر زتو تابد به من ایچشمه ی نور! شجر سینه ی سینا ولسان اللهم
طور نور است به اشراق تومارا ظلمات خضرم ار سایه ی لطف تو بود همراهم
گر زچاه غم ونفرت تو نجاتم بخشی یوسف مملکت مصرم وصاحب جاهم
تیشه ی ریشه کن قهر تورا من کوهم کهربای نظر لطف تورا من ، کاهم
بستان داد من از طالع بیداد گرم ورنه درخرمن گردون زند آتش ، آهم
تیره وتار شد ازدود دل آئینه ی فکر ترسم آن آ ینه ی حسن جهان آرایم
مفتخرخاک ره گوشه نشین در تواست بهر او گوشه ی چشمی زشما می خواه *
*-سرود های مهدی-صص12-13-گردا<رنده:حسین حقجو-انتشارات قلم -قم
فروغ دیده ی درماندگان بی یاور به سائل در خود کن نگاه مهدی جان
فقیر، دست گدایی به که؟ دراز کند منم گدا وتویی پادشاه ، مدی جان
بیا بیا که به بازارآرزوها یم متاع من همه شد اشک وآه ، مهدی جان
اگر زگرد گنه دیده ام ندیده تو را بر آورش تو زگرد گناه ، مهدی جان
گراشتباه بود راه ورسم زندگیم مرا بدر کن ازاین اشتباه ، مهدی جان
برای مادرپهلو شکسته ات ، زهرا بغیر تو که؟ بود دادخواه، مهدی جان
به انتظار توشد پیر(کربلایی) بس بمانده دیده ی حسرت به راه ، مهدی جان
بچاه جهل گر افتاده ام زنادانی زراه لطف برآرم زچاه ، مهدی جان
زجور زخم زبانها دلم بدرد آمد دوایدرد تویی ازالاه ، مهدی جان
بحق خون شهیدان راه آزادی بگیردست من بی پناه ، مهدی جان-----
صاحب زمان
ای مایه ی آمید یا صاحب الزمان جانم بلب رسید یا صاحب الزمان
ای کشتی نجات ،ای حجت خدا! ای منجی بشر، سلطان ورهنما
دل طالب توهست بردیدنم بیا شد دیده ام سپید ، یا صاحب الزمان
دیگر نمانده تاب ،خورشید دین! بتاب کن روز شیعیان، روشن چو آفتاب
از کثرت گناه ، عالم در انقلاب کی ؟ می شوی پدید، یا صاحب الزمان
ای منتظر! شده دنیا پر از فساد از پرده شو برون در راه عدل وداد
باذوالفقار خود ، بر پا نما جهاد جدت شده شهید یا صاحب الزمان!
لطفی کن وبیا ، قرآن بود غریب احکام آن بود نزد بشر عجیب
قرآنیان شدند در خدعه وفریب لطفی نما بیا ، ای بهترین حبیب!*
*-اثرطبع نادعلی کربلایی -به نقل ازارمغان کربلا-صص:302-304-موسسه مطبوعاتی خزر-تهران
نه آنکه سوخت فراق تو ،جان من تنها بسوخت جان جهان زاین شرار، مهدی جان
بهار بی گل روی تو بی صفاست ،یقین چرا که بی تو نباشد بهار ، مهدی جان
زیمن بودنت بر پاست این جهان ، ورنه نبودکون ومکان پایدار ، مهدیجان
تویی که مظهرعدلی ودادوصلح وصفا بقی وحجت پروردگار، مهدی جان
شریعت نبوی را تو حامی ای ویقین که نیست جزتو شریعت مدار ، مهدی جان
عدو کشد صف وقصد هدم دین دارد بیکه جز تو بدین نیست یار ، مهدی جان
بر آستانه ی چشمم بیا قدم بگذار که جان به راه تو سازم نثار ، مهدی جان
بیاکه چشم جهاندرره تو منظر است رمدکشیده وهم اشکبار ، مهدی جان
بیا زپرده ی غیبت برون که دشمن دین کند زصولت ماهت فرار مهدی جان
بیا سریر عدالت تو نصب کن که تویی یگانه مرد عدالت شعار ، مهدی جان
بیا که خصم زهر سو نموده حمله بدین بیا که شیعه ندارد قرار ، مهدی جان
بیا ومرهم ودارو بدرد مادر نه که شد زضربت در، بی قرار ، مهدی جان
بیا که(عابدی ) خسته دل زفرقت تو مدامش ، آه وفغان گشت کار ، مهدی جان*
*-صص60-61-کتاب سرودهای مهدی -گرداورنده :حسنحقجو-قم-انتشارات قلم