مژده ز میلاد ولی عشر هادی دین، زاده ی خیرالبشر
مژده زمیلاد علی النقی هادی دین ، نوگل باغ تقی
سبط نبی میر همه متقی شبل علی بحر نقاوت نقی
شاه عشر هادی جن وبشر هادی دین زاده ی خیرالبشر--
مژده ز میلاد ولی زمن شبل علی والد پاک حسن
ماه دهم بارقه ی ذوالمنن زاده ی زهرا وصی بوا لحسن
شمس هدی پادشه بحروبر هادی دین زاده ی خیر البشر
مژده زمیلاد شه ملک دین نور خدا سرور اهل یقین
محور دین عروه ی اهل یقین حجت حق مظهر جان آفرین
شد بجهان ماه رخش جلوه گر هادی دین زاده ی خیر البشر---
مژده زمیلاد شه تاجدار مطلع ایمان ولی کردگار
سرور خوبان به همه شهریار مفخر ایجاد ، مه باوقار
هادی خلق دو جهان سربسر هادی دین ، زاده ی خیر البشر ----
به نقل از دیوان آذر خراسانی -جلد اول-ص 134 -انتشارات طوس مشهد -چاپ سوم -1348 شمسی
----محبوس سامرا (امام هادی )---
هادی آل نبی گشته گرفتار بلا متوکل بنموده است بر او جور وجفا
شد چو وارد شه دین ، سامره ، جاداد ورا در رباطی که بدی مسکن خیل غربا
اعتنایی چو به شانش ننمودی زنخست کرد بر وی ستم وظلم ، همان شو م دغا
حرم محترمش را زستمکاری خود داد ویرانه مکان، پیش گروه فقرا
گاه زندان وگهی حبس نظر بود زکین بیست ویک سال به تبعید بد آن شاه هدی
گه مکان داد ورا جای وحوشان از کین گاه تکلیف نمودش به شراب وبه غنا
گاه زندیق خطابش بنمودی زستم گاه دشمنام بدادی زجفا بر زهرا
گاه در مجلس خود مسخره ای می آورد تاکه تقلیدکند از علی ، آن شیر خدا
گه فرستاد زکین ،بهر تفحص در شب عده ای را بهمان خانه که بد ابن رضا
گه بزندان جفا بود مقید از کین گاه اندر غل وزنجیر بدی آن مولا
خون دل از خلفا خورد ، شه از ظلم وستم تاکه مسموم شدی آن خلف بدر دجا
شد چو از زهر جفا کشته نقی خسرو دین غرق ماتم شدی از رحلت وی، سامرا
لب ببند(آهی ) ازاین وقعه ی جانسوز دگر که زدی آتش ازاین غم بدل خیر نسا --
نقل از دیوان آهی -جلد دوم -ص 216 -سروده ی علی آهی -انتشارات خزر -تهران---
مژده ز میلاد ولی عشر هادی دین، زاده ی خیرالبشر
مژده زمیلاد علی النقی هادی دین ، نوگل باغ تقی
سبط نبی میر همه متقی شبل علی بحر نقاوت نقی
شاه عشر هادی جن وبشر هادی دین زاده ی خیرالبشر--
مژده ز میلاد ولی زمن شبل علی والد پاک حسن
ماه دهم بارقه ی ذوالمنن زاده ی زهرا وصی بوا لحسن
شمس هدی پادشه بحروبر هادی دین زاده ی خیر البشر
مژده زمیلاد شه ملک دین نور خدا سرور اهل یقین
محور دین عروه ی اهل یقین حجت حق مظهر جان آفرین
شد بجهان ماه رخش جلوه گر هادی دین زاده ی خیر البشر---
مژده زمیلاد شه تاجدار مطلع ایمان ولی کردگار
سرور خوبان به همه شهریار مفخر ایجاد ، مه باوقار
هادی خلق دو جهان سربسر هادی دین ، زاده ی خیر البشر ----
به نقل از دیوان آذر خراسانی -جلد اول-ص 134 -انتشارات طوس مشهد -چاپ سوم -1348 شمسی
----محبوس سامرا (امام هادی )---
هادی النبی گشته گرفتار بلا متوکل بنموده است بر او جور وجفا
شد چو وارد شه دین ، سامره ، جاداد ورا در رباطی که بدی مسکن خیل غربا
اعتنایی چو به شانش ننمودی زنخست کرد بر وی ستم وظلم ، همان شو م دغا
حرم محترمش را زستمکاری خود داد ویرانه مکان، پیش گروه فقرا
گاه زندان وگهی حبس نظر بود زکین بیست ویک سال به تبعید بد آن شاه هدی
گه مکان داد ورا جای وحوشان از کین گاه تکلیف نمودش به شراب وبه غنا
گاه زندیق خطابش بنمودی زستم گاه دشمنام بدادی زجفا بر زهرا
گاه در مجلس خود مسخره ای می آورد تاکه تقلیدکند از علی ، ان شیر خدا
گه فرستاد زکین ،بهر تفحص در شب عده ای را بهمان خانه که بد ابن رضا
گه بزندان جفا بود مقید از کین گاه اندر غل وزنجیر بدی آن مولا
خون دل از خلفا خورد ، شه از ظلم وستم تاکه مسموم شدی آن خلف بدر دجا
شد چو از زهر جفا کشته نقی خسرو دین غرق ماتم شدیاز رحلت وی، سامرا
لب ببند(آهی ) ازاین وقعه ی جانسوز دگر که زدی آتش ازاین غم بدل خیر نسا --
نقل از دیوان آهی -جلد دوم -ص 216 -سروده ی علی آهی -انتشارات خزر -تهران---
باز از کنوز رحمت والطاف کردگار آیات صنع در همه عالم شد آشکار
بانفحه ی صبا دم روح القدس دمید شد رستخیز عام به صحرا وکوهسار
با حشمت الهی شه ، نوروز زد قدم عفریت دی زصحنه برون شد پی فرار
زد خیمه ابر ودر وگهر ریخت دمبدم صحن وسرا ودشت ودمن گشت لاله زار
پیر عجوز دهر جوانی زسر گرفت تاشد بکوهسار ، عیان جلوه ی بهار
تاشد زپرده حسن دل آرای گل عیان با لحن خوش به نغمه ی داوود شد هزار
بلبل به شاخسارطرب جا گرفت وگفت حمد خدا ونعت نبی ، مدح هفت وچار
وآنگه بخلق مژده یعیدین داد فاش نوروز باستانی ومولود شهریار
تا شد عیان زماه رجب لیله ی نخست تابنده شد زبرج ولایت مه وقار
مولود شد محمد باقر (ع) زفاطمه دریای علم مصطفوی ، مفخر کبار
مر آت حق شهنشه علم الیقین کزاو دین خدا وشرع و نبی گفت آشکار
پنجم وصی احمد مرسل ، ولی حق کزاو علوم اول وآخر شد اشکار
مهرش بهار باطرب وقهراو خزیف حبش جنان ودشمنیش شد جهیم نار
(آذر) گدایی در اوکن زحق طلب زان منصب شهانه به عالم کن افتخار--
---دیوان آذر -جلد اول -ص 86-چاپ سوم-1348 شمسی -چاپ خانه ی طوس مشهد-آذرخراسانی--
عمرم تما م گشت زهجران روی تو ترسم شها بخاک برم آرزوی تو
آنگه (که) روی ماه توازدیده شد نهان عشاق را همیشه بود دیده سوی تو
دامن پر استاره کنم شب زاشک چشم چون بنگرم به ماه وکنم یاد روی تو
گردش بباغ بهر تماشای گل بود گلهای باغ را نبود رنگ وبوی تو
تاکی زهجر روی توسوزیم همچو شمع شبها بیاد روی تو وگفتگوی تو
رحمی بحال شاهد از پا فتاده کن تاکی به هر دیار کند جستجوی تو---
اثرطبع حسین آستانه پرست-به نقل از کتاب سرودهای مهدی -ص 46- انتشارات قلم قم-گردا>رنده حسین حقجو----
مژده که شد شام محبان سحر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر----
مژده که میلاد بتول است بتول خرمی آل رسول است رسول
شادی ارباب عقول است عقول اهل ولاگاه وصول است وصول
دوستی دختر خیرالبشر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------------
مژده که شدطلعت زهرا عیان گشت منور همه کون ومکان
شدبه خدیجه ز خدا رایگان زهره ی بی مثل وعطا در زمان
آنکه بود مام شبیر وشبر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر----------
مژده که رخ کرده عیان فاطمه چهره نموده بجهان فاطمه
کرده جهان رشک جنان فاطمه گشته زرخ جلوه کنان فاطمه
برده همی جلوه زشمس وقمر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر -------
مژده که صدیقه پدیدار شد جلوه کنان مطلع انوار شد
صحن چمن یکسره گلزار شد دشت ودمن تحتها الانهار شد
خرم ازاو گشت جهان سربسر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------
مژده که خاتون دو عالم رسید فخر زنان بانوی اعظم رسید
مایه ی فخریه ی آدم رسید همسر حیدرشه اکرم رسید
شد متولد صدف هر گهر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر----
به نقلاز دیوانآذر-جلد دوم -ص 49- سروده حاج غلامرضا آذر حقیقی خراسانی-انتشارات طوس مشهد -
چاپ 1348 شمسی ----
من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم شهادت دستم بدامانت (2بار)
زکردارم پشیمانم بدرگاه تو مهمانم ترحم کن به مهانت، ترحم کن به مهانت
عزیز فاطمه شاها ! بر احوالم نظر بنما که درگرداب عصیانم ،که در گرداب عصیانم
من افسرده ، گمراهم ، زتو بخشش همی خواهم سروجانم بقربانت ، سروجانم بقربانت
من آن حر خطاکارم که بهر توبه خونبارم شهادستم بدامانت شها دستم بدامانت--
زاول ره بتو بستم ، شها قلب تورا خستم خطا ازمن ، نجات از تو ، شهادستم بدامانت
سر آوردو فدا سازم ،بعهد خود وفاکردم که باشم از غلامانت،که باشم از غلامانت
من آن حر خطا کارم که بهر توبه خون بارم دراین در یای طوفانی ، ره چاره مرا نبود
بفریادم برس اکنون بفریادم برس اکنون ---- خجالت دارم از رویت، نمودم رو کنون سویت
من آن حر خطاکارم که بهرتوبه خون بارم ---من افتادم بگردابم ،رهان ای شه زغرقابم
که جویم فضل واحسانت ،نظر دارم به غفرانت شهادرمانده می باشم ، زخود شرمنده میباشم
کنونم بر سر خوانت من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم که بهر توبه خون بارم شهادستم بدامانتشهادستم بدامانت
بگفتا حرنام آور بنزد سبط پیغمبر نظر بنما به مهمانت من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم
شادستم بدامانت ، شهادستم بدامانت-----
نقل از :معراج عاشورا -حسینعلی خوانساری -ص49 -انتشارات اشرفی -میدان امام حسن -تهران --
ای نبی را عزت اجداد ، یابن العسکری ای علی را ارشد اولاد ، یابن العسکری
چاره شد از دست ، ای بیچارگان را دستگیر از تو جوید شیعه استمداد ، یابن العسکری
رحم کن بر غربت اسلام وبر اسلامیان هردورا شد موقع امداد ، یابن العسکری
در کجایی ، العجل ، ای بی پناهان را پناه نیست تاب این همه بیداد ، یابن العسکری
مرغ دل شد مبتلا چون صید در کنج قفس این دل از غم کی شود آزاد ،یابن العسکری
کشتن یک مادری مانند زهرا کی رود تا قیامت از دل اولاد ، یابن العسکری
بود مشغول عزاداری که ناگه آمدند بر سرش یک عده چون جلاد ، یابن العسکری
ضربت مسمارآن در شد بجایی منتهی گشت محسن کشته ی بیداد ، یابن العسکری
فاطمه بین در ودیوار ، از بی طاقتی شد بلند از سینه اش فریاد ،یابن العسکری
(هاشمی ) را داغ زهرا وغم اولاد او کرده گریان تاصف میعاد ، یابن العسکری
نقل از: سرودهای امام مهدی عج..-ص 45 گردآورنده -حسین حقجو ـ انتشارات قلم -قم ----
از داغ تو ای مادر می سوزم ومی سازم افتاده بجان آذر می سوزم ومی سازم
آن شب که نظر کردم بر صورت نیکویت دیدم که بود نیلی ازظلم عدو رویت
زآن دم که شدم آگه از سینه وپهلویت من تا بصف محشر می سوزم ومی سازم
کی میرود از خاطر آن اشک دو چشمانت آن ناله ی جانسوزت ،آن رنج فراوانت
کردی رخ خود نهان مخفی زیتیمانت از بهرتو پا تاسر می سوزم ومی سازم
ازبهر توای مادر تاریک بود روزم چون شمع بجای تو شب تا بسحر سوزم
درخانه ی تاریکت من ، بال ور افروزم چون خرمنی ازآذر می سوزم ومی سازم
ای کاش مرا باخود می بردی ازاین دنیا زیرا که بدون تو سخت است جهان بر ما
ای گل زخزان تو شد دیده ی من دریا چون جوجه ی بی مادر ، می سوزم ومی سازم
ای کاش که می بودی تا شانه زنی مویم این گردیتیمی را شویی زسر ورویم
بعدازتو غم دل را مادر به که من گویم دائم بدو چشم تر می سوزم ومی سازم
ای مونس طفلانت مادر بکجا رفتی غمخوار یتیمانت ، مادر بکجا رفتی؟
با سینه ی سوزانت ، مادر بکجا رفتی ؟ تو رفتی من یکسر می سوزم ومی سازم
بر خلق جهان دادی تو درس شهامت را باید زتوآموزد دیندار ، شجاعت
کردی زقیام خود برپا تو قیامت را از بهر توای رهبر ، می سوزم ومی سازم
شد محسن مظلومت ،کشته زفشار در بر خاک در افتادی ، مانند گل پرپر
زد (کرببلایی) را داغ تو بجان آذر زآن آذر وضرب در ، می سوزم ومی سازم
اثر طبع نادعلی کربلایی -ارمغان کربلا -ص 70-71 -انتشارات خزر -تهران -----
دختر ختم رسل حجت دادار منم محرم راز دل حیدر کرار منم
معنی سوره ی کل کوثر وآن فیض عظیم که بقرآن بود از خالق غفار منم
مام شبیر وشبر ،شافعه ی روز حساب شجر طیبه ی احمد مختار منم
آنکه از بعد پدر قلب فکارش خون شد از جفا وستم فرقه ی کفار منم
آنکه بر خاست بیاری امام ودینش تازیانه بتنش خورده زاشرار منم
آنکه شد محسن شش ماهه ی مظلومش سقط بی گنه از لگد وآن در ودیوار منم
آنکه اززخم زبان وستم وظلم عدو غیر ناله نبدش در همه دم کار منم
آنکه زد ثانی نمرود برویش سیلی روز شد درنظرش همچو شب تار منم
آنکه از حق طلب مرگ خودش را میکرد نزد قبر پدرش با دل خونبار منم
آنکه در روز جزا جمع محبینش را برهاند زغم واهمه ی نار منم----
آنکه بر (کرببلایی) بدهد روز حساب حسنات صله بر گفتن اشعار منم
--ص66-67 -کتاب سوم -ارمغان کربلا-نادعلی کربلایی-انتشارات خزر-تهران-----
اشک قلم (زبان حضرت زهرا (س) :----
زبعد مرگ توای مایه ی امید پدر جان شدم ززندگی خویش ناامید پدر جان
زدرد پهلوورنج فراق وسیلی دشمن بزیربار مصیبت قدم خمید پدر جان
بجرم آنکه حمایت زشوهرم بنمودم ببین که رشته ی عمرم عدوبرید پدرجان
بجای مزدرسالت ازاین گروه ستمگر شده است محسن مظلوم من شهید پدرجان
رخم زسیلی اعدا کبو دگشته ونیلی شده زبعد تو موی سرم سپید پدرجان
برای غصب فدک ناسپاس خصم نمک خور چگونه پرده ی حرمت زما درید پدرجان
گواه باش که مرگ خود از خدا طلبیدم زبس که زخم زبان بر دلم رسید پدرجان
ببین پدر که دل سنگ شد کباب بحالم زبس که اشک غم از دیده ام چکید پدرجان
زدیده ی قلم (کربلایی)اشک ببارد سیاه گشت همه صفحه ی سپید پدرجان
--ص 68 -همان منبع فوق -انتشارات خزر -تهران --- ارمغان زهرا(س):----
زامت هدیه ای از دار دنیا می برد زهرا نشانی از فداکاری به عقبا می برد زهرا
تن مجروح وبازوی کبود وروی نیلی را همانا مخفیانه سوی بابا می برد زهرا
شکسته استخوان وقامت ازغم دوتایش را بسوی دادگاه حی یکتا می برد زهرا
زاشک دیده دارد شیشه ای را در کفن پنهان شبانه در لحد از بهر فردا میبرد زهرا
زسجد بردن حبل المتین با بازوی بسته نوشته نامه ای با اشک مولا می برد زهرا
از آن ضرب غلاف تیغ قنفذ بسته بازو را شکسته شاخه ی طوبی به طوبا می برد زهرا
زمسمادودروضرب لگد زآن آتش افروزی شکایتهای گوناگون زاعدامی برد زهرا
زبس زخم زبان آمد به قلب نازنین او دلی مجروح از بهر مداوا می برد زهرا
زقتل محسن مظلوم و آن مسمار غم افزا به محشر جوهری از بهر امضا می برد زهرا
بنال ای (کربلایی)روز وشب زین ماتم عظما که بهر محسنش سوغات دنیا می برد زهرا
---نادعلی کربلایی -به نقل ز ارمغان کربلا -ص 69 -انتشارات خزر -تهران
دختر ختم رسل حجت دادار منم محرم راز دل حیدر کرار منم
معنی سوره ی کل کوثر وآن فیض عظیم که بقرآن بود از خالق غفار منم
مام شبیر وشبر ،شافعه ی روز حساب شجر طیبه ی احمد مختار منم
آنکه از بعد پدر قلب فکارش خون شد از جفا وستم فرقه ی کفار منم
آنکه بر خاست بیاری امام ودینش تازیانه بتنش خورده زاشرار منم
آنکه شد محسن شش ماهه ی مظلومش سقط بی گنه از لگد وآن در ودیوار منم
آنکه اززخم زبان وستم وظلم عدو غیر ناله نبدش در همه دم کار منم
آنکه زد ثانی نمرود برویش سیلی روز شد درنظرش همچو شب تار منم
آنکه از حق طلب مرگ خودش را میکرد نزد قبر پدرش با دل خونبار منم
آنکه در روز جزا جمع محبینش را برهاند زغم واهمه ی نار منم
زدرد پهلوورنج فراق وسیلی دشمن بزیربار مصیبت قدم خمید پدر جان
بجرم آنکه حمایت زشوهرم بنمودم ببین که رشته ی عمرم عدوبرید پدرجان
بجای مزدرسالت ازاین گروه ستمگر شده است محسن مظلوم من شهید پدرجان
رخم زسیلی اعدا کبو دگشته ونیلی شده زبعد تو موی سرم سپید پدرجان
برای غصب فدک ناسپاس خصم نمک خور چگونه پرده ی حرمت زما درید پدرجان
گواه باش که مرگ خود از خدا طلبیدم زبس که زخم زبان بر دلم رسید پدرجان
ببین پدر که دل سنگ شد کباب بحالم زبس که اشک غم از دیده ام چکید پدرجان
زدیده ی قلم (کربلایی)اشک ببارد سیاه گشت همه صفحه ی سپید پدرجان
--ص 68 -همان منبع فوق -انتشارات خزر -تهران --- ارمغان زهرا(س):----
زامت هدیه ای از دار دنیا می برد زهرا نشانی از فداکاری به عقبا می برد زهرا
تن مجروح وبازوی کبود وروی نیلی را همانا مخفیانه سوی بابا می برد زهرا
شکسته استخوان وقامت ازغم دوتایش را بسوی دادگاه حی یکتا می برد زهرا
زاشک دیده دارد شیشه ای را در کفن پنهان شبانه در لحد از بهر فردا میبرد زهرا
زسجد بردن حبل المتین با بازوی بسته نوشته نامه ای با اشک مولا می برد زهرا
از آن ضرب غلاف تیغ قنفذ بسته بازو را شکسته شاخه ی طوبی به طوبا می برد زهرا
زمسمادودروضرب لگد زآن آتش افروزی شکایتهای گوناگون زاعدامی برد زهرا
زبس زخم زبان آمد به قلب نازنین او دلی مجروح از بهر مداوا می برد زهرا
زقتل محسن مظلوم و آن مسمار غم افزا به محشر جوهری از بهر امضا می برد زهرا
بنال ای (کربلایی)روز وشب زین ماتم عظما که بهر محسنش سوغات دنیا می برد زهرا
---نادعلی کربلایی -به نقل ز ارمغان کربلا -ص 69 -انتشارات خزر -تهران
آنکه بر (کرببلایی) بدهد روز حساب حسنات صله بر گفتن اشعار منم
--ص66-67 -کتاب سوم -ارمغان کربلا-نادعلی کربلایی-انتشارات خزر-تهران-----
اشک قلم (زبان حضرت زهرا (س) :----
زبعد مرگ توای مایه ی امید پدر جان شدم ززندگی خویش ناامید پدر جان