پلاسی بر تن است اورا ومیبینم که بنشسته است،چونان چون همان ایام
همان ایام که این ره را بسا، بسیارمی پیمود وشاید نازنین پایشزسنگراه می فرسود
ولی اوهمجنان هرروزمی آمد ومی آمد...ومی آمد وتنها می نشست اینجا
غمان مکه ی مشئوم را باغارمی نالید
پلاسی بر تن است اورا ومیبینم که بنشسته است،چونان چون همان ایام
همان ایام که این ره را بسا، بسیارمی پیمود وشاید نازنین پایشزسنگراه می فرسود
ولی اوهمجنان هرروزمی آمد ومی آمد...ومی آمد وتنها می نشست اینجا
غمان مکه ی مشئوم را باغارمی نالید
پلاسی بر تن است اورا ومیبینم که بنشسته است،چونان چون همان ایام
همان ایام که این ره را بسا، بسیارمی پیمود وشاید نازنین پایشزسنگراه می فرسود
ولی اوهمجنان هرروزمی آمد ومی آمد...ومی آمد وتنها می نشست اینجا
غمان مکه ی مشئوم را باغارمی نالید
یارب العالمین یارب العالمین مرحبا مرحبا، آفرین آفرین
در شب مبعث خاتم المر سلین شد منورسما ء، شد مزین زمین
منتخب از خدا شد رسول امین مرحبا مرحبا ، آفرین آفرین
یا محمد تویی بر بشر رهنما خیزوازجا بخوان نام حی مبین
شد گشوده زحق درهای آسمان دسته دسته ملک ، آمده شاد مان
نام احمد بود ذکر کروبیان شد محمدرسول از جهان آفرین
حکم فرماندهی آمد ازداورش تاج عز وشرف از خدا بر سرش
حامل وحی حق ، پاسبان درش نوری از چهره اش شد به عرش برین
حوریان صف به صف رو بسوی حرا بهرپا بوسی سید الانبیا
از زمین وزمان شد بلند این ندا یا محمد تویی خاتم المرسلین
در کفش جلوه گر پرچم داوری ازجمالش عیان نور پیغمبری
شد مربی زحق تا کند رهبری مرحبا بر چنین رهبری بی قرین
با کتاب مبین فخر آزادگان درس آزادگی داده بر مردمان
بند ذلت گشود از پای بندگان (کربلایی) کند مدح آن نازنین*
*-صص 18-19 کتاب شکوفه های -اثرطبع نادعلی کربلایی (مداح اهل بیت)- انتشارت خزر -تهران
غروبی سخت دلگیراست ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بودهاست ، ونام آن ((حراء))بوده است واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست... وروز، از روزهای حج پاک ما مسلمانهاست. برون از غار زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست. هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی. وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد.. ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست ودور من ، صدایی نیست
فضا خالی است وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد- کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره پرد بر صخره ایدیگر..
ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری، نشانیهای مردی را - نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.
وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم: همانست، اوست! کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم ومی بویم توگویی بوی اورا نیز همانست ، اوست:
یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی از بنی هاشم وبازرگان راه مکه وشامات
(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد، وشوی برترین بانو:(خدیجه)
نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید وغیر از حق نمیجوید وبتها را ستایشگر نمی باشد واینک : این همان مردابرمرد است (محمد) -ص- اوست
این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی به نظر کاربران خواهد رسید.
ده مژده که ختم انبیا ظاهر شد انوار تجلی خدا ظاهر شد
فرمان محمدا رسول اللهی بهرش زکریم ذوالعطا ظاهر شد
ده مژده که از لطف خدای اکبر شد تاج رسالت به سر پیغمبر
پوشید چوخلعت رسول اللهی انوار خدا عیان شد از آن سرور
غروبی سخت دلگیراست ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بودهاست ، ونام آن ((حراء))بوده است واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست... وروز، از روزهای حج پاک ما مسلمانهاست. برون از غار زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست. هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی. وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد.. ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست ودور من ، صدایی نیست
فضا خالی است وذهن خسته وتنهایمن ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد- کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره پرد بر صخره ایدیگر..
ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری، نشانیهای مردی را - نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.
وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم: همانست، اوست! کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم ومی بویم توگویی بوی اورا نیز همانست ، اوست:
یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی از بنی هاشم وبازرگان راه مکه وشامات
(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد، وشوی برترین بانو:(خدیجه)
نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید وغیر از حق نمیجوید وبتها را ستایشگر نمی باشد واینک : این همان مردابرمرد است (محمد) -ص- اوست
این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی به نظر کاربران خواهد رسید.
یارب نظری کن توبه آه سحر من از کینه ی خصمان شده خونین جگر من
شد حلقه ی زنجیر مرا مونس وهمدم در گوشه ی زندان که بجوید خبر من
در کاخ بود دشمن ومن گوشه ی زندان اوجا به سریرو، بروی خاک سر من
سندی کندآزار ، مرا از ره بیداد یارب برسان ، پیک اجل را به بر من
دور از وطن و، مونس ویارم غ لوزنجیر چون شام سیه ، تیره بودهرسحر من
ای آنکه تو آزار کنی طفل رحم را جانم بستان وبه جنان کن مقر من
مردم به غریبی وندارد خبرم کس دورم زرضا ف نور دو چشمان تر من
معصومه کجایی ؟ به عزایم بنشینی ای دختر غمخواروضیاء بصر من
(آهی)چوبعالم زده آذر ز مراثی در حشر بودموردلطف ونظر من*
*-صص 204-205 جلد دوم دیوان علی آهی -انتشارات موسسه خزر -تهران
یارب از کینه ی هارون زجهان سیر شدم از غم ورنج به زندان بلا پیر شدم
هفت سالم دراین محبس تاریک اسیر بقضا راضی وتسلیم به تقدیر شدم
دور گشتم زوطن نیست مرا غمخواری مونس ویاربه این حلقه ی زنجیر شدم
گفت هارون که تواقرار نما بر گنهت من از آن تهمت بیجا زجهان سیر شدم
زهر بیداد جفا کار مرا کرد تمام عقبت از ستم خصم زمین گیر شدم
شرری بر دل من می زند این زهرستم جانم آمد به لب ومانده زتقریر شدم
گشتم از کینه ی هارون دغا آسوده متوسل چو بر آن ناله ی شبگیر شدم
(آهی)ازدوری معصومه واز هجر رضا این چنین از غمشان صورت تصویر شدم
*-این شعربر گرفته از جلد دوم دیوان علی آهی -صص206-207-چاپ انتشارات موسسه مطبوعاتی خزر-تهران .میباشد
یارب از کینه ی هارون زجهان سیر شدم از غم ورنج به زندان بلا پیر شدم
هفت سالم دراین محبس تاریک اسیر بقضا راضی وتسلیم به تقدیر شدم
دور گشتم زوطن نیست مرا غمخواری مونس ویاربه این حلقه ی زنجیر شدم
گفت هارون که تواقرار نما بر گنهت من از آن تهمت بیجا زجهان سیر شدم
زهر بیداد جفا کار مرا کرد تمام عقبت از ستم خصم زمین گیر شدم
شرری بر دل من می زند این زهرستم جانم آمد به لب ومانده زتقریر شدم
گشتم از کینه ی هارون دغا آسوده متوسل چو بر آن ناله ی شبگیر شدم
(آهی)ازدوری معصومه واز هجر رضا این چنین از غمشان صورت تصویر شدم
*-این شعربر گرفته از جلد دوم دیوان علی آهی -صص206-207-چاپ انتشارات موسسه مطبوعاتی خزر-تهران .میباشد