علی اصغر نور چشمانم ، از چه گریانی اصغرم لای لای مسوزان این قلب سوزانم
ازچه گریانی ، اصغرم لای لای گریه کمتر کن نور چشمانم ، ای علی جانم ای علی جانم---
زند آتش بردل وجانم ،ناله ی مظلومانه ات مادر گشا یکدم غنچه یلب را ،کن تبسم باردگر مادر
خدا داندشعله ی آهت ،برسراپایم میزند آذر بادلی سوزان بر تو نالانم ، ای علی جانم ای علی جانم -
زبی آبی از چه خشکیده ،لعل لبهای جانفزای تو گل نازم از چه پژمرده ،غنچه یلعلت ،جان فدای تو
ندارم آبی بجز اشکم،تابرافشانم ازبرای تو از غمت آمد برلبم جانم ،ای علی جانم ای علی جانم--
اگربیند شاه مظلومان،از عطش طفلم کرده غش اینسان برای یک جرعه ی آبی ،میبرد اورا ، برسوی میدان--
یقین دانم دشمن بیدین ،میدهد آبشازدم پیکان ازعطش خشکست شیر پستانم، ای علی جانم ای علی جانم
گشا دست نازنینت را،ازبرایم ای مرغ پربسته رقیه آن خواهر زارت ،درکنارت افسرده بنشسته
کشدبرروی سرت دستی،گریداما آهسته آهسته میطپد از غم قلب سوزانم ، ای علی جانم ای علیجانم-
علی اکبر شد سوی میدان تاکه آب آردبالب عطشان سرش منشق شدزتیغ کین ،غرقه در خون شد درصف عدوان--
نشد آخرجرعه ی آبی ، بهر تو آرد آن بخون غلطان مانده بی یاور شاه خوبانم ای علیجانم ای علیجانم
جداشد بازوی سر لشکرهردوازپیکر درصف اعدا نباشد کس تادگرآبی آوردخیمه ازبرای ما
بخشکیده چشمه ی چشمم ورنه میدادم اشک چشمم را ازبرایت اینگونه گریانم ای علیجانم ای علیجانم---
فغان وآه ازدمی که آن،طفل نالان راغرقه در خون دید برای نعش علی اصغر، سوی شه از خیمه برون گردید
گرفت آن قنداق پر خون را،حنجر پاک اصغرش بوسید بزد برسر هم چنان گفت ای ماه تابانم
ای علی جانم ای علی جانم--
*-اثر طبع مرحوم نادعلی کربلایی(پدر شهیدین کربلایی)-به نقل از ارمغان کربلا -صص 207-208-انتشارات خزر -تهران
نورچشم حسین ، شبه پیغمبر منم حامی دین حق ، علی اکبر منم
جان نهادم بکف ، بهر حفظ شرف بیاری قرآن ، فدا نمایم جان
هدف باب من یاری قرآن بود شرف وعزت دین مسلمان بود
زیر بار ستم ، کی سزد تن دهم بیاری قرآن ، فدا نمایم جان
حق شعارم بود تاآخرین قطره خون زاین عمل ، پرچم ستم کنم واژگون
بادوصد افتخار ، جان نمایم نثار بیاری قرآن ، فدا نمایم جان
این حسین است که کشتی نجات شماست این حسین است که سبط خاتم الانبیاست
اوبود میهمان ، بر شما کوفیان بیاری قرآن ، فدا نمایم جان
آه ازآندم که تیغ منقذ بیحیا از سر زین فکند پیکرشهزاده را
شد جهان همچوشب ، بر شه تشنه لب بیاری قرآن ، فدا نمایم جان
شاه دین در کنارنعش آن نوجوان بار الها، شده قامت سروش ، کمان
ریزد اشک از جبین ( کربلایی) غمین بیاریقرآن ،فدا نمایم جان---ارمغان کربلا -ص 184
--------حضرت قاسم----------------------------------------
چوقاسم دید شاهنشاه خوبان غریب وبی معین در جنگ عدوان
بگفتاای عموجان ، اذن میدان بده تا در رهت سازم فدا جان
شه دین گفت زین اسرار بگذر ندارد طاقت مرگ تو، مادر
بخیمه شد جوان با بی قراری گرفتی دامن مادر بزاری
بگفتا مادرا، رحمی بحالم که میمیرم من از این غصه وغم
عمویم مانده اینجا ، بیکس ویار مر منع ام کند از جنگ کفار
چو نجمه دید قاسم را پریشان بدو گفتا بیا ای نور چشمان
وصیت نامه ای مانده زبابت بیا از من بگیر وکن قرائت
چو قاسم نامه را دانست عنوان روان شد سوی شاه تشنه کامان
بگفتا ای عمو، جانم فدایت زبابم نامه آوردم برایت
شه دین خط ومهرمجتبی دید گرفت آن نامه را از مهر بوسید
نوشته بود ای نور دوعینم مگردان رو ، زیاری حسینم
برای یاریش جان را فداکن پیمبر را زکردارت ، رضا کن
گرفت آن شاه ، قاسم را در آغوش زگریه گوئیا رفتند از هوش
دمادم بوسه میزد برلبانش نمودی اشک ، پاک از دیدگانش
چه حالی داشت ، شاه تشنه کامان چو قاسم کشته شد از جور عدوان
بناله گفت : مردم ای عموجان تنم شد پایمال سم اسبان
عموگردیر آیی ، دشمن من جدا سازد سرم را ازتن من
بیا عمو که جان بر لب رسیده عدو جسم مرا در خون کشیده
بیا جای پدر کن مهربانی مرا آمدبپایان زندگانی
بنالد (کربلایی) زانکه آن گل خزان گردیدپیش چشم بلبل----صص 188-189-ارمغان کربلا
--------------عبدالله ابن حسن -----------------------
کیست ؟این کودک کهروی سینه ی شه جا گرفته همچنان نقطه مکان بالای کرمناگرفته
از برای حفظ قر آن دست معصومانه اش را باسرشک دیده پیش تیغ کین بالا گرفته
قهرمان آسا برای یاری وحفظ امامش جان شیرین رابکف اندر بر اعدا گرفته
یادگار مجتبی سرباز جانباز شه دین درس جانبازی فرا اززاده ی زهراگرفته
تیغ دشمن کرده دستش راجدا ، خون گشته جاری دست دیگر رادم شمشیربی پروا گرفته
خون دستش می چکد بر روی ثار الله اعظم قطره ازهم بستگی اش ارزش دریا گرفته
قاتلش خنجربکف بنموده قصد کشتنش را چهره ی خورشید را خون زین غم عظما گرفته
کشته شد طفلی بروی سینه ی شاه شهیدان کز غمش زهرا عزا در جنت الماوا گرفته
جان سپرد آن نازدانه پیش چشم خسرو دین باغبان اورا ببر همچون گل میناگرفته
ثبت شد نام شهیدان در شهادت نامه اما این سندباخون سرخ این پسر امضا گرفته
آن چنان طوفان غم بر خاست در صحرای خونین کز مصیبت (کربلایی) لرزه براعضا گرفته*
*-اثر طبع نادعلی کربلایی-به نقل از ارمغان کربلا -جلد سوم انتشارات خزر-تهران-ص 192-193
ای مبتلای غم که که جهان مبتلای تواست پیر وجوان شکسته ی اندر عزای تواست
هم قبله گاه اهل سمک خاک در گهت هم سجده گاه خیل ملک کربلای تواست
ای جان محترم که زجانهای محترم چون نی ، نوازواقعه ی کربلای تواست
ای بر لقای دوست تو مشتاق وعالمی مشتاق خاک کوی تو بهر بقای تواست
ای بر لب هوای تو مفتون وکشوری مفتون اشتیاق تواندرهوای تواست
گلگون قبا زعکس شفق آسمان هنوز از هجر روی اکبرگلگون قبای تواست
در خون طپید مرغ دل مجتبی چو دید در خون طپیده قاسم نوکدخدای تواست
گردیداسیر سلسله ی غم علی چودید زنجیرکین بگردن زین العبای تواست
روحی فداک ، ای تن اطهر که از شرف خون خدا تویی وخدا خونبهای تواست
جسمی وخاک ایسر انور که بر سنان آیات حق عیان زلب حق نمای تواست
گاهی بدیرراهب وگه بر سر درخت گه بر فراز نیزه وگه خاک جای تواست
گویم حکایت از بدنت یا که از سرت یا ازعیال بیکس وغمدیده خواهرت...ادامه دارد
بند اول ترکیب بند میر زا یحیی خان مدرس اصفهانی -به نقل از شاهکارهای ادبیات -ص 289
آراسته ی رضا معصومی
کربلاگردیده نهضت گاه دین کربلا شد اعظم از عرش برین
کربلا گنجینه ی نور خداست ذره ذره خاکهایش پر بهاست کعبه تعظیمش کند هر صبحگاه چون از او پیدا نموده فر وجاه برفضایش سایه زد ابرکرم میدمد رحمت همیشه دم بدم آسمانها را شرافت داده است عرش داور را جلالت داده است پرچم آزادی اندر این زمین شد بپا با خون شاهنشاه دین نغمه ی نهضت از این جا شد بلند سرنگون کاخ ستم از پای بند رمز حریت زموج خون عیان درس آزادی ازاین وادی بخوان کشتی راه نجات از این زمین شد روان زامر خداوند مبین این زمین معراج سبط مصطفاست نینوا باشد ولی اندر نواست کرد دنیا این زمین تسلیم خویش تاابد افزوده بر تعظیم خویش غرقه خونین جسمها دارد ببر گشته خاکش معدن لعل وگهر لعلهای خونفشان را مخزن است لاله های احمرین بر دامن است جسم پر خون حسین ابن علی خاک پاکش را نموده منجلی سروقدی چون ابوالفضل رشید در کمون تربت وی آرمید نونهال اکبر عالی شیم بردمیده اندراین باغ ارم شد شکوفه اصغر اندراین چمن لاله رخ گردیده آن گلگون بدن (ساعی)اندرگلشن کرب وبلا روزشب برسینه زن شودر نوا * *-از حسین علی ساعی خوانساری-به نقل ازمعراج عاشورا -صص 4-5-کتابفروشی اشرفی -خوانسار
باز ای مه محرم پر شورسر زدی واندر دلم شراره زعا شوربرزدی
سختا که روی تومگراز سنگ کرده اند کاینک دوباره حلقه ی ماتم بدر زدی
تو آن نه ای مگر که بجای کفی زآب پیکان بحلق اصغر خونین جگرزدی
آن سر که چرخ روی بپایش همی نهاد برنوک نی نموده به هر رهگذرزدی
دستی که آستین ورا بوسه داد چرخ در قطع آن تو دامن همت کمر زدی
تو خود همان مهی که به پیشانی حسین با سنگ جورنقشه ی شق القمر زدی
توخود همان مهیکه بمیل تنی شریر درخیمه گاه آل پیمبرشرر زدی *
*-ص122-گلستان حسینی -گردآورنده رضا رضانورگیلانیرودسری- انتشارات آشنا-1389 قمری.
اوقات حزن شیعه ی اثنی عشر رسید گویاکه شاه تشنه بدشت خطر رسید
آفاق پر عزا شد ولرزید عرش حق در کربلا چوزاده ی خیر البشر رسید
زآواز طبل عشرت اعدا بکربلا هنگام رنج زینب خونین جگر رسید
لیلی زبی پناهی خود میزند بسر داند که وقت فرقت اوبر پسر رسید
پروانه وار، دور قد سرو اکبرش گردید وگفت شام وصالم بسر رسید
کلثوم از فراق اباالفضل نامدار با ناله گفت ، پیک اجل بی خبر رسید
شد نو عروس ازغم قاسم درالتهاب گفتا که وقت گریه ی شام وسحر رسید
صد آه از فسردگی خاطر رباب داند که ظلم حرمله در این سفر رسید *
*- ص 6-طوفان کربلا -انتشارات رجبی -گردا<رنده : سید خراسانی(سید حسین سجادی)
-------- فرا رسیدن ماه محرم ----------------
تا شاه تشنه لب بدیار بلا رسید افغان کودکان ززمین بر سما رسید
چون حر نامدار سر راه را گرفت شیون زاهل بیت بعرش علا رسید
زینب چنین بگفت زسوزدل آن زمان یامصطفی !حسین تو در کربلا رسید
ای شحنه النجف ، پدر باوقار من نور دوچشم تو بدو صد ابتلا رسید
عباس نامدار وعلمدار شاه دین سقای طفلهای حسین با نوا رسید
یا فا طمه ! عروس تو، لیلای خونجگر دراین زمین پر غم ماتم سرارسید
آندم بگفت ، مادر قاسم بصد فغان شد موسمی که پیک اجل از قفا رسید
در ناله شد رباب ،بگفتا کهای دریغ ! بر گشت روز گار ، زمان قضا رسید
پس شاه کربلا بجوانان با وفا فرمود : حکم گفته ی قالوا بلی رسید
یارب توشاهدی که مطیعم بامر تو گر پیکرم به تیروسنان از جفا رسید
برمن ببخش جرم فقیهی بروزحشر سلطانی اشکبار زشرح عزا رسید*
*-ص 7 طوفان کربلا -انتشارات رجبی -گردآورنده سید خراسانی (سید حسین سجادی)
منتظران چشم براه تواند شائق طرفی زنگاه تواند
جاکه همه برخی جان توایم تاکی وتا چند کشیم انتظار
عمر دراین غصه بپایان رسید بر لب ما منتظران جان رسید
ظلم وستم توده ی غبرا گرفت روی زمین زندقه یکجا گرفت
العجل ای گوهر بحروجود العجل ای خسرو اقلیم وجود
العجل ای داور گردون غلام العجل ای خلق جهان را ،امام
ای دل ، هرزنده دلی سوی تو آینه ی روی نبی ، روی تو
سلسله ی اهل صفا ف موی تو رونق گلزارجهان ، بویتو
کاردگربرهمه سخت است ، سخت پرده برانداز ،که وقت است ، وقت
ماکه همه روی بسوی توایم منتظردیدن روی توایم
دفترعشق تو زبر، خوانده ایم اسب به میدان وفا رانده ایم
دیده براه تو، بسی دوخته ایم با غم تو سوخته وساخته ایم *
*-سرودهای امام مهدی -انتشارات قلم -قم-صص 30-31-گردآورنده :حسن حقجو
مژده مژده یاران عید بی نظیر است روز خوردن می ، ازخم غدیراست
شد زخالق یکتا مرتضی علی مولا، چشم همه روشن ، چشم همه روشن
جبرئیل آمد در نزد پیمبر گفتا که علی را کن بر همه سرور
وارث نبی حیدر،شد به مسلمین رهبر چشم همه روشن چشم همه روشن
خاتم النبیین شد ، بر روی منبر با همه بگفتا ، حکم حی داور
شد معرف مولا، زامر خالق یکتا چشم همه روشن ، چشم همه روشن
بخن لک از خلق ، برروی سما شد چون رهبر اسلام ،حجت خدا شد
دوستان همه خرم ،دشمنان فرو در غم چشم همه روشن ، چشم همه روشن
(کربلایی ) امشب دروجد وسروراست چون نور یدالله ، روی دست نور است
شد علی ، ولی الله ،وارث رسول الله چشم همه روشن چشم همه روشن*
*-صص 66-67-شکوفه های غم از نادعلای کربلایی(مداح اهل بیت وپدر شهیدین کربلایی
موسسه مطبوعاتی خزر-تهران
باز از سپهر دانش ، سرزد مهی دل آرا کاندر بسیط بینش ، شاهست وفرد ویکتا
از برج دین دهم مه ،مرآت حق تعالی درملک دین دهم شه،سلطان ملک بطحا
سرچشمه ی نقاوت ،عاشر امام هادی -----------
چون صبح نیمه آمد ، ذیحجه را پدیدار ماهی شد آشکارا، از برج آل اطهار
یوسف نبود که بیند شاه ، آمده به بازار ورنه یقین بد اورا،از جان ودل خریدار-----------------کو را بدی بمحنت، ناصر امام هادی ---------------
طالع شد از سمانه ، نوری زطور طه ها کز او یکی تجلی ،درطورشد بموسا
با با رقات موسی، با معجزات عیسی آمد شهی که سازد ، زنده دم مسیحا----------------------------از لحن با ملاحت ف صادرامام هادی------------
سر از سرادق دین ،زد کوکب ولایت از پرده رخ فروزان ، شد نیر هدایت
یعنی دهم امام و، عاشر شه وصایت آن داستان شیران ، توصیف از او کفایت---------------------سیر از پی اطاعت ، حاضر امام هادی-----------
آمد مهی که ظاهر ، ازآسمان زهراست آمد شهی که سبط ،تاسع زشاه بطحاست
آمد ولی امری ، کزدودمان طاهاست آمد یگانه شاهی ، کایات حق تعالی است-----------------------آمد مه هدایت ، ظاهر امام هادی----------
آمد شهی که از حق ، بر انس وجان امام است بر جن وانس شاهست ،سردسته ی عظام است
مشکواه پرضیا است ، مصباح خاص وعام است با آنکه مدفن او ، خود کعبه ی انام است-------------بودی به هر مشقت ف صابر امام هادی----------
آمد شهی که اورا ، باب السرا مکانش دادند بعد هجرت ، از شهر وخانمانش
دیدش یک از محبان فآن خواری زمانش از حا غربت او ترگشت دیدگانش------------------------بر او نمودحکمت ، ظاهرامام هادی----------
فرمود گر به ظاهر، ماراچنین مکان است لیکن بباطن امر،مارا مکان جنان است
آنسو نگر که بینی،همواره گلستان است مارا مقام برتر ، زاین دشت وبوستان است---------------------کردش زراه رافت ، باصرامام هادی ------------
رورا چو کردآنسو ، دید ازجنان نکوتر باغیست پرزاشجار، راغیست پر صنوبر
دشتی پر ازریاحین، صحنیست خوش معطر پر سوسن است سنبل ، پر لاله است واحمر-------------------بنشسته با شهامت ، ناظرامام هادی-----
یارب بحق زهرا ،هم حرمت پیمبر به عز وجاه حیدر،حق شبیر وشبر
حق علی هادی ، از حاضرین محضر عفوگناه فرما ُ، بگذرزجرم (آذر)-------------------------کاو راست از خطیئت ، ساتر امام هادی------- *
*-دیوان آذر جلد 1 صص 131 -133-چاپ سوم -1348 شمسی- انتشارات اسلامیه